loading...
پرتال تفریحی سرگرمی
akbarmohammadi بازدید : 35 یکشنبه 24 فروردین 1393 نظرات (0)

 

سلام.بنده اکبر محمدی بعنوان مدیر سایت امیدوارم که از این سایت لذت ببرید.لطفا نظراتتون را بزارید

مجله قادراباد            

اگه در مسیر شیراز اصفهان حدود ۱۴۵کیلومتر از شیراز به سمت اصفهان حرکت کنید یه تابلو میبینید که روش نوشته شده قادراباد یک کیلومتر.اگه یه دفعه حواستون نشد وتابلو را رد کردین نگران نباشید.۵کیلومتر جلوتر تابلو دشت مرغاب را که دیدین میتونید از اونجا هم به قادراباد برسین.به قادرابادخوش امدین

قادراباد برای خودش یه کشور هست.اخه هر چی که فکرشو کنید میتونید تو قادراباد ببینید.از چهار فصل سال گرفته تا بهترین نمای شهر وزیباترین فضای سبز شهری.اونجا میتونید بهترین مناطق بکر طبیعی دنیا را ببینید.در اطراف شهر تا چشم کار میکنه متونید کوهستان ومحیط زیست سرسبز ببینید.کوهستانایی که پر از درختان معروف بنه(پسته وحشی)ـ بادام کوهی ـ چنار ـ بوز وحشی وخیلی درختان دیگه رو ببینید.

جالب بونید ۸۰در صد گیاهان این منطقه خواص دارویی دارند.گیاهانی که بعضی یاشون فقط تو این منطقه از ایران میرویند.از گیاهان معروف این منطقه میتوان از موسیر/جاشیر/سیرموک/افشن/پیازوک وخیلی چیزای دیگه مثال زد.شما میتونید زمانی که برای تفریح به کوهستانهای این منطقه میرین این گیاهان را ببینید یا حتی بعضی هاشون کنار همون جاده های مواصلاتی که مسافرت میکنید میتونید پیدا کنید وببینید.از جاهی دیدنی شهرمون میتونم از اب انبار این شهر که بر روی بلندترین جای این شهر ساخته شده مثال بزنم.یه جای دبش برای مسافت.زمین های چمن کاری شدهای که اطراف یک حوض بزرگ اب ساخته شده که از همه جا به اطراف استخر مشرف میشه.

اگه شما حوصله زندگی شهری وفضای شهری را ندارید میتونید به محیط اطراف شهر که همه سرسبز میباشن بروید.از اینا بگذریم مسئله اصلی مردم این شهر هستند که من هر چی ازشون تعریف کنم شاید کم گفته باشم.مردمان این منطقه در مهمان نوازی و دلگرمی زبان زد خاص وعام هستند.از خوی اخلاقیشون میتونم به مومن بودن /شوخ طبع بودنشون/وساده بودنشون مثال بزنم.

خلاصه مطلب سرتون را درد نیارم. هنوز خیلی جاهی دیگه مثل مقبره بزرگترین پادشاه وامپراطور دنیا که همون کوروش هخامنشی هست در فاصله۱۵کیلومتری شرق این شهر قرار داره.فقط یادتون باشه اگه اومدی استان فارس حتما به این منطقه سفر کنید..................................

 

                                                                                                                                                    قادرآباد 

  سلام ای شهر كار و شهر فریاد                سلام ای شهر گندم قادراباد

   سلام ای خاك خوبت كیمیاگر                    بناب و چقه زرد و پیر قنبر

  چنار و زیتك و كوه دوزاغان                  سلام ای شهر قالی شهر كالان

  هزاران كوچه باغ ناز داری                  نشان از شهر گل شیراز داری

   صفا می بارد از هر بام و خشتت             پر از گل می شود اردیبهشتت

  پسین هایت غروبی ناب دارد                  شب تار تو هم مهتاب دارد

 خدا بر دامنت عطر علف زد                    هوایت را گوارا كرد و كف زد

  فدای ناله های مستمندت                    صفای مردم بالا بلندت 

  به قربان هیاهوی پاسارگاد                   نگاه كودكان محمود آباد

  زلال چشمه های دشت مرغاب                 صفای بی ریای دشت مرغاب

 هنوز از تنگ خضری آب خیزد                      صدای شرشر از مرغاب خیزد

  تو و دیواری از نارنج قلعه                       سخن ها داری از نارنج قلعه

  تو و شبهای تار تل مزیدی                      درختانی كه در بن كوه دیدی

 شب تاریك تو دزدی به چند است               كه تیر سركش برنو بلند است

سكوتت یار غار شاپرك شد                        تن كوروش به آغوش تو حك شد

اگر شوری دگر در دیدگان نیست        اگر از شهر كماهنگت نشان نیست

اگر بر دشتها پا می گذاری                   مكان بر كوه موسی خانی نداری

 سرت جاوید دشت بی غروبم                     همیشه سبز باشی شهرخوبم

                                                                                                                   

قادرآباد

 

 مشهد مرغاب (قادرآباد) یكی از دو بخش اصلی شهرستان خرمبید در شمال استان فارس می باشد ودر 53 درجه 16 دقیقه شرقی و 30 درجه و17 دقیقه شمالی واقع شده است و با ارتفاع 1900 متر از سطح دریا در 145 كیلومتری مسیر شیراز- اصفهان قرار گرفته است.از شمال به شهرستان خرمبید، از شرق به شهرستان بوانات، از جنوب به شهرستان پاسارگاد و از غرب به شهرستان اقلید محدود است. این منطقه از چهار طرف با رشته كوههای به هم پیوسته محصور شده و از طریق گردنه دیدگان ، گردنه ساقه بلند و تنگ سعادتشهر با شهرهای اطراف ارتباط دارد.
مشهد مرغاب به دلیل ارتفاع زیاد از سطح دریا و وجود كوهستانهای اطراف دارای آب و هوای معتدل كوهستانی و جزء مناطق نسبتا" سرد شمال استان بوده ودر فصل زمستان سرد ودر تابستان نسبتا" خنك است. در زمستانها سردی هوا به حدود 18 درجه زیر صفر و در تابستان گرمی هوا به حدود 35 درجه بالای صفر می رسد.

 

 

جمعیت:جمعیت این منطقه در حدود 28000 نفر می باشد كه در حدود 19000 نفر آنها در محدوده شهر قادرآباد و مرغاب و بقیه در روستاهای اطراف زندگی میكنند.

 

 کانادا یک واژه هندی به معنی روستای بزرگ می باشد

 

سوسکها سریعترین جانوران ۶ پا می باشند با سرعت یک متردرثانیه

 

جلیقه ضد گلوله ،برف پاک کن شیشه خودرو و پرینتر لیزری همگی اختراعات زنان می باشد

 

خرگوشهاوطوطی هابدون نیازبه چرخاندن سرخودقادرند پشت سرخود را ببینند

 

سگهای شهری بطورمتوسط ۳ سال بیشترازسگهای روستائی عمرمی کنند

 

درامریکاسالانه ۱۵نفربراثرگازگرفتگی توسط سگهاجان خودراازدست می دهند

 

مادروهمسرگراهام بل مخترع تلفن هردوناشنوا بودنداند

 

۱۰ % وزن بدن انسان (بدون آب ) را باکتریها تشکیل می دهند

 

۱۱% جمعیت جهان را چپ دستان تشکیل می دهند

 

خنده بازار دااااااااااغ آخر هفته...

ﮐﺎﻣﭙﯿﻮﺗﺮﻡ ﺑﻪ ﺩﺭﺟﻪﺍﯼ ﺍﺯ ﮐُﻨﺪﯼ ﺭﺳﯿﺪﻩ ﮐﻪ ﻭﻗﺘﯽ ﺩﺍﺑﻞ ﮐﻠﯿﮏ ﻣﯽﮐﻨﻢ ﺭﻭ ﻣﺎﯼ ﮐﺎﻣﭙﯿﻮﺗﺮ

ﺑﻌﺪ 5 ﺩﻗﯿﻘﻪ ﭘﯿﻐﺎﻡ ﻣﯿﺪﻩ : ﺩﺍﺩﺍﺵ ﮐﺠﺎ رو ﮐﻠﯿﮏ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﯼ !؟

به ادامه مطلب بروید..
.

بزرگترین دروغ کتاب های عربی

“جمع مذکر سالم”

اصن مگه داریم !؟

.
با این حجم مردمی که ریختن تو پارکها دارن والیبال بازی می کنن

خدارو شکر می کنم که تیم ملی شمشیر بازیمون هیچ پخی نشد !

.

دقت کردین ؟

در پاسخ به جواب “چی شد؟” حدود %۹۹ میگن “هیچی”

و اون %۱ باقیمونده هم میگن “چی ، چی شد؟”

.
قدیما یه نوع اف اف وجود داشت

که طرف یه نخ از قفل دروازه ی حیاط وصل میکرد توی بالکن هرکی در میزد نخو میکشید در باز میشد !

.
من پارسال یه روز روزه گرفتم

هنوز گشنمه !

.
پسره رفت تو کوچه دید داداش دوقلوش داره فوتبال بازی میکنه

محکم زد تو گوشش و گفت: عوضی تو اینجایی ؟

مامان 2 بار منو برده حموم :|

.
در برابر بعضی مشکلات نمیشه ایستاد و جنگید

باید فحش ناموسی بدی و در ری !

.
ﺍﯾﻦ ﻣﻄﻠﺒﻮ ﻓﻘﻂ پسرا ﻣﯿﺘﻮﻧﻦ ﺑﺨﻮﻧﻦ

دخترا ﺑﻪ ﺻﻮﺭﺕ ﺳﺘﺎﺭﻩ ﻣﯿﺒﯿﻨﻦ

***************

پسرا ﺧﯿﻠﯽ ﺑﺎﺣﺎﻝ ﺑﻮﺩ ﻧﻪ !؟ ! ﻣﺨﺼﻮﺻﺎ ﺍﻭﻥ ﺗﯿﮑﺶ ﮐﻪ

ﻣﯿﮕﻪ : ******

.

یه روز خدا رو ببینم دستمو میذارم رو شونش میگم :

خدایی هر بلایی سرمون آوردی به کنار ، دونه های هندونه رو چرا توش پخش کردی !؟

.
یه سرى قرصهاى خواب آور داریم ، یه سرى فکرهاى خواب بُر

.
راز خود را به یک زن لال بگویید

تا به اذن پروردگار شفا پیدا کند!

.
مکالمه بین زن ومرد :

مرد : ماشاءالله عزیزم خونه تمیز و مرتبه

انشاءالله وایبر قطع شده؟

زن : نه والا شارژر گوشی رو گم کردم ، مجبور شدم خونه رو تمیز کنم تا پیداش کنم!

.
اینکه کسی نیست که نگرانت بشه یک خوبی داره یک بدی

خوبیش اینکه کسی نیست که نگرانت بشه ، بدیش اینکه کسی نیست که نگرانت بشه

.

آیا میدونستید اگه کوکاکولا رو برعکس کنید میریزه زمین ؟

.
این زنبورایى که ۴۵دقه تو یه ارتفاع و نقطه ثابت ، بال بال زنون جلوت وایمیستن

اینا نیم کلاجشون خیلى خوبه

.
من عاشق پولم …

امان از دست این عشقای یه طرفه !

.
تا پنج دبستان فکر می کردم ما خیلی پولداریم که به جای یه مسواک

چار پنج تا مسواک داریم وهر شب با هر کدوم دلم خواست می تونم مسواک بزنم!

.
کسی تا حالا با خودش شعور به گور نبرده ، استفاده کنیم ازش

.
” دهن منو وا نکن “چیست ؟

تحدیدی تو خالی که معمولا با جمله “وا کن ببینم چه گهی میخوای بخوری” خاتمه می یابد :))


 

جوک های جدید و خنده دار 

 این آرایشگاه زنونه ها به اندازه پیچ و مهره هوایپما آپشن داره
حالا سلمونی مردونه میری میگه سر یا صورت !؟

 

◊◊◊◊◊◊◊◊ جوک خنده دار◊◊◊◊◊◊◊◊

 

ﯾﺎﺩﺵ ﺑﺨﯿﺮ ﺍﻭﻟﯿﻦ ﺭﻭﺯ ﻣﺪﺭﺳﻪ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻫﻤﻪ ﯼ ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﺍﻭﻝ ﺍﺑﺘﺪﺍﯾﯽ ﮔﺮﯾﻪ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﺟﺰ ﻣﻦ
ﺭﻓﺘﻢ ﭘﯿﺶ ﻣﺪﯾﺮ ﮔﻔﺘﻢ ﺁﻗﺎ ﻣﺎ ﻫﻢ ﺑﺎﯾﺪ ﮔﺮﯾﻪ ﮐﻨﯿﻢ !؟
ﯾﻨﯽ ﺍﺯ ﺑﭽﮕﯽ ﺑﻪ ﺑﯿﻤﺎﺭﯼ ﻣﻨﮕُﻼﺯﯾﺴﺎﺯﯾﻮﻡ ﻣﺒﺘﻼ ﺑﻮﺩﻡ !

 جوک خنده دار◊◊◊◊◊◊◊◊

 

توی این فیلما و سریالای خارجیا
همه به هم خیانت کنن ، هیچیشون نمیشه!
ولی اگه بچه‌شون مسابقه داشته باشه
پدر خانواده نره مسابقه‌شو ببینه؛ بنیان خانوادشون به باد میره !

 

◊◊◊◊◊◊◊◊ جوک خنده دار◊◊◊◊◊◊◊◊

 

ﻭﺳﺎﯾﻞ ﻻﺯﻡ ﺑﺮﺍﯼ ۳۰ ﺳﺎﻝ ﭘﯿﺮ ﺷﺪﻥ :
ﯾﮏ ﻋﺪﺩ ﻋﯿﻨﮏ ﮔﺮﺩ ﻣﻌﻤﻮﻟﯽ ﻭ ﺩﯾﮕﺮ ﻫﯿﭻ …
ﺑﺎﻭﺭ ﻧﺪﺍﺭﯼ ﺍﺯ ﺳﺘﺎﯾﺶ ﺑﭙﺮﺱ

 

◊◊◊◊◊◊◊◊ جوک خنده دار◊◊◊◊◊◊◊◊

 

یکی از خاطرات دهه شصتیا
رفتن به مدرسه حتا در صورت بارش سنگ از آسمونِ !

 

◊◊◊◊◊◊◊◊ جوک خنده دار◊◊◊◊◊◊◊◊

 

موقع رقصیدن مراقب حرکت ابروها و لب های خودتون باشید
خیلی ها مراقب نبودن بعد که فیلمشو دیدن به اعتیاد کشیده شدن

 

◊◊◊◊◊◊◊◊ جوک خنده دار◊◊◊◊◊◊◊◊

 

دلیل نیامدنت از این دو حالت خارج نیست
یا نمی‌خواهی‌ام ، یا … یاابوالفضل ! یعنی نمی‌خواهی‌ام ..!؟

 

◊◊◊◊◊◊◊◊ جوک خنده دار◊◊◊◊◊◊◊◊

 

پسره ۱۵ ساله نوشته یک ماه و نیمه کسی عاشقانه بوسم نکرده
من آخرین بوسم ماله ۲ سالگیم بود داییم ماچم کرد
بعدم پرتم کرد هوا یادش رفت منو بگیره

 

◊◊◊◊◊◊◊◊ جوک خنده دار◊◊◊◊◊◊◊◊

 

پسر داییم 8 سالشه
چندوقت پیش دلیل و نحوه درست استفاده از اپلیکیشن های تبلت رو واسمون توضیح میداد
اونوقت من 8 سالم بود خروسارو میزدم که مرغارو اذیت نکن !

 

◊◊◊◊◊◊◊◊ جوک خنده دار◊◊◊◊◊◊◊◊

 

انواع شکست از نگاه دخترها:
شکست عشــقی : مهربون ترین دوست پسرش ولش کنه !
شکست اجتماعی : خوش برخورد ترین دوست پسرش ولش کنه !
شکست اقتـصادی : پولدار ترین دوست پسرش ولش کنه !
شکست سیاسی : عاقل ترین دوست پسرش ولش کنه !
سونامی : همه ی دوست پسراش یهویی ولش کنن !

 

◊◊◊◊◊◊◊◊ جوک خنده دار◊◊◊◊◊◊◊◊

 

یه بار با دوس دخترم داشتیم درباره اعتماد صحبت می‌کردیم
یهو نام بانک ملی ایران اومد درخشید !


◊◊◊◊◊◊◊◊ جوک خنده دار◊◊◊◊◊◊◊◊


اعتراف میکنم : من یه زمانی جزء اقلیت های هندی بودم !
آخه یه گاوی رو به عنوان عشق می پرستیدم

 

◊◊◊◊◊◊◊◊ جوک خنده دار◊◊◊◊◊◊◊◊

 

اونکه شما سنگشو به سینه میزنی ما سالهاست تو حموم به پاهامون میزنیم
آره…
گفتم که در جریان باشی رفیق

 

◊◊◊◊◊◊◊◊ جوک خنده دار◊◊◊◊◊◊◊◊

 

دمای هوا 10 درجه، رطوبت 18 درصد و سرعت وزش باد سه متر بر ثانیه؛
چند نفره بودن هوا را محاسبه کنید (1/5 نمره)

 

◊◊◊◊◊◊◊◊ جوک خنده دار◊◊◊◊◊◊◊◊

 

خصوصیت پسر ایرانی :
دوست داره طرف فقط ماله خودش باشه ، خودش ماله همه !

 

◊◊◊◊◊◊◊◊ جوک خنده دار◊◊◊◊◊◊◊◊

 

همه پسرا فکر می کنن بزرگترین آرزوی یه دختر پیدا کردن یه پسر رویایی هستش
اما نمی دونن بزرگترین آرزوی یه دختر غذا خوردن بدون چاق شدنه

 

◊◊◊◊◊◊◊◊ جوک خنده دار◊◊◊◊◊◊◊◊

 

بعد 22 ﺳﺎﻝ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﺯﯼ ﺯﯼ ﮔﻮﻟﻮ ﻧﻤﯿﮕﻔﺘﻪ
ﺩﺭﺍﮐﻮﻻ ﺗﺎ ﺑﻪ ﺗﺎ ،ﺑﻠﮑﻪ ﻣﯿﮕﻔﺘﻪ
ﺩﺭﺍﺯ ﮐﻮﺗﺎﻩ ﺗﺎ ﺑﻪ ﺗﺎ
ﺍﺻﻦ ﮐﻮﺩﮐﯽ ﻣﻦ ﻧﺎﺑﻮﺩ ﺷﺪ

 

◊◊◊◊◊◊◊◊ جوک خنده دار◊◊◊◊◊◊◊◊

 

به داییم میگم :دایی شکم زدی نمیخوای آبش کنی؟
میگه :مرد باید اینقدر شکم داشته باشه که دسته چکشو بزاره رو شکمش امضا کنه!
استدلال از این شیک تر؟

 

◊◊◊◊◊◊◊◊ جوک خنده دار◊◊◊◊◊◊◊◊

 

ﻟﺤﻈﻪ ﺍﯼ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺧﻮﺍﺏ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﻣﯿﺸﻢ
ﺗﺎ ﻟﺤﻈﻪ ﺍﯼ ﮐﻪ ﺩﻟﯿﻞ ﻗﺎﻧﻊ ﮐﻨﻨﺪﻩ ﺍﯼ ﻭﺍﺳﻪ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺭﻓﺘﻦ ﺍﺯ ﺭﺧﺘﺨﻮﺍﺏ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﻨﻢ
یکی دﻭ ﺳﺎﻋﺘﯽ ﻃﻮﻝ ﻣﯿﮑﺸﻪ !

 

◊◊◊◊◊◊◊◊ جوک خنده دار◊◊◊◊◊◊◊◊

 

یعنی اینقدری که صدا و سیما داره شبکه ی نسیم رو پخش آزمایشی میکنه …
ناسا شاتل رو که میخواست بفرسته فضا، آزمایش نکرد

 

◊◊◊◊◊◊◊◊ جوک خنده دار◊◊◊◊◊◊◊◊

 

“کلن گفتم” چیست ؟
همون ماله کشیه خودمونه!

 

◊◊◊◊◊◊◊◊ جوک خنده دار◊◊◊◊◊◊◊◊

 

شاید وجودم به کسی آرامش نده
اما همین که حرصه خیلی هارو در میاره ، بهم انگیزه میده !

 

◊◊◊◊◊◊◊◊ جوک خنده دار◊◊◊◊◊◊◊◊

 

اتاق مرتب مال آدمـاییه که حافظــــشون ضعیفه
هی یادشون میره که چی رو کجا گذاشتن!
ولی ما که حافظمون قــــــــــــویه
نباید وقتمونو با اینجور کارای بیــــــهوده تلف کنیم

 

◊◊◊◊◊◊◊◊ جوک خنده دار◊◊◊◊◊◊◊◊

 

اونقدری که من واسه شستن فرشهای خونه پارو زدم
واسه تایتانیک پارو زده بودم الان غرق نمیشد !

 

◊◊◊◊◊◊◊◊ جوک خنده دار◊◊◊◊◊◊◊◊

 

یه مخاطب خاص داشتم ﺧﯿﻠﯽ ﻭﺳﻮﺍﺳﯽ ﺑﻮﺩ
ﯾﻪ ﺑﺎﺭ ﺧﯿﻠﯽ از دستم ناراحت شده بود
ﻣﯿﮕﻔﺖ ﻧﺒﺎﯾﺪ ﺑﺎ ﻣﺴﻮﺍﮐﺶ ﺯﯾﺮ بغلمو ﻣﯿﺨﺎﺭﻭﻧﺪم!
آدم هم این همه حساس….!

 

◊◊◊◊◊◊◊◊ جوک خنده دار◊◊◊◊◊◊◊◊

 

یکی از ترس های بچگیم این بود وقتی هندونه را با تخمه‌اش میخوریم
نکنه تخمه‌اش تو شکمم سبز بشه

 

◊◊◊◊◊◊◊◊ جوک خنده دار◊◊◊◊◊◊◊◊

 

بچه فامیلمون اوقات فراغتشو با کلاس پیانو و تبلتش پرمیکنه
ما بچه بودیم با بالش خونه میساختیم یه ذره نون و آب برمیداشتیم ساعتها میرفتیم اون تو

 

◊◊◊◊◊◊◊◊ جوک خنده دار◊◊◊◊◊◊◊◊

 

قابل توجه کد بانوهای آینده :
وقتی میمیری خودت قبول نمیکنی که مُردی ولی بقیه میفهمن
وقتی غذات میسوزه هم همینه !

 

◊◊◊◊◊◊◊◊ جوک خنده دار◊◊◊◊◊◊◊◊

 

ﺧﺮﺝ ﻋﺮﻭﺳﯽ ﺭﻭ ﮐﻪ ﻣﺎ ﭘﺴﺮﺍ ﻣﯿﺪﯾﻢ ﺍﻭﻧﻮﻗﺖ ﻣﯿﮕﻦ “ﻋﺮﻭﺳﯽ”
ﺧﻮﻧﻪ ﺍﻡ ﮐﻪ ﻣﺎ ﭘﺴﺮﺍ ﻣﯿﮕﯿﺮﯾﻢ ﻣﯿﺸﻪ ﺧﻮﻧﻪ ﯼ “ﻋﺮﻭس”
ﺍﺯ ﺍﻭﻥ ﺑﺪﺗﺮ ﺟﻮﻧﺖ ﺩﺭﻣﯿﺮﻩ ﮐﺎﺭ ﻣﯿﮑﻨﯽ ﯾﻪ ﻣﺎﺷﯿﻦ
ﻣﯿﺨﺮﯼ ﺍﻭﻧﻢ ﻣﯿﺸﻪ ﻣﺎﺷﯿﻦ “ﻋﺮﻭﺱ”
ﺩﯾﮕﻪ ﺑﺪﺗﺮ ۴ﺭﻭﺯ ﺩﯾﮕﻪ ﺑﭽﻪ برادرﺕ ﺑﻪ ﻣﺎﻣﺎﻧﺶ ﻣﯿﮕﻪ
ﻣﺎﻣﺎﻥ ﻣﺎﻣﺎﻥ ﺑﺮﯾﻢ ﺧﻮﻧﻪ ﺯﻥ عمو ﺍﯾﻨﺎ !
ﺍﻭﻥ ﻭﻗﺖ ﺩﺧﺘﺮﺍ ﻣﯿﮕﻦ ﺣﻘﺸﻮﻥ ﺿﺎﯾﻊ ﺷﺪﻩ

 

◊◊◊◊◊◊◊◊ جوک خنده دار◊◊◊◊◊◊◊◊

 

انقدری که ماها به ماه تولدمون می نازیم
ناسا به این همه تکنولوژی و دم و دستگاش نمی نازه !

 

◊◊◊◊◊◊◊◊ جوک خنده دار◊◊◊◊◊◊◊◊

 

سال پیش همین موقع ها بود که اواسط بهمن ماه بودیم
امسالم همین موقع هاست و ما اواسط بهمن ماهیم
مطمئن باشید سال بعدم همین موقع ها اواسط بهمن ماهیم
معلوم نیست کی میخواییم به خودمون بیاییم و پیشرفت کنیم

 

◊◊◊◊◊◊◊◊ جوک خنده دار◊◊◊◊◊◊◊◊

 

تبلیغ یه آموزشگاه تعلیم رانندگی :
بانوانی که پارک دوبل را طی دوره ی دو ماهه فرا گیرند
از پنجاه درصد تخفیف ویژه ی ما برخوردار خواهند شد.
ینی فقط میتونم بگم عمق مطلب تو حلقم !

 

◊◊◊◊◊◊◊◊ جوک خنده دار◊◊◊◊◊◊◊◊

 

تبلیغ آرایشگاه‌های زنونه :
میکاپ صورت با مواد کاملاً آمریکایی.
سایه‌ی سه بعدی، چهاربعدی،شش بعدی (جدید)
آرایش اروپایی، خلیجی، مصری، جادوغ‌آبادی و …
شینیون به سبک بلغارستانی با مدیریت صفورا بلغارستانی.
صافکاری بدون ریختن رنگ. جلو بندی کامل. پشتکار.
مهره‌ی مار تضمینی.
سایه های خطی، مینیاتوری، موازی، ضربدری، گروپ و…
هیرا اکستنشن، گیس آفریقایی، طراحی ناخن، فال قهوه، خالکوبی، ماساژ، تعویذ، سرکتاب.

******

تبلیغ سلمونی‌های آقایون :
پیرایش سر و صورت

تست هوش واقعی
فرض کنید راننده یک اتوبوس برقی هستید. در ایستگاه اول ۶ نفر وارد اتوبوس می شوند ، در ایستگاه دوم ۳ نفر بیرون می روند و پنج نفر وارد می شوند . راننده چند سال دارد ؟

مسئله ۲ – پنج کلاغ روی درختی نشسته اند ، ۳ تا از آنها در شرف پرواز هستند . حال چه تعداد کلاغ روی درخت باقی می ماند؟

 

مسئله ۳ – چه تعداد از هر نوع حیوان به داخل کشتی موسی برده شد ؟

 

مسئله۴ – شیب یک طرفِ پشت بام شیروانی، شصت درجه است و طرف دیگر ۳۰ درجه. اردکی روی این پشت بام تخم گذاشته که تخمش در کمتر از ۲ ثانیه به زمین می رسد. تخم مرغ از کدام سمت پرت شده است؟

 

مسئله ۵ – هواپیمایی از ایران به سمت ترکیه در حرکت است و در مرز این دو سقوط می کند، بازمانده ها را کجا دفن می کنند؟

 

مسئله ۶ – من دو سکه به شما می دهم که مجموعش ۳۰ تومان می شود. اما یکی از آنها نباید ۲۵ تومانی باشد . چطور ؟

 

 

*

جواب مسئله ۱ – راننده اتوبوس هم سن شما باید باشد . چون جمله اول سوال می گوید ” تصور کنید که راننده اتوبوس هستید.”

جواب مسئله ۲ – همه کلاغ ها ، چون آنها فقط ” در شرف پرواز ” هستند و هنوز از روی درخت بلند نشده اند..( اگر جواب شما ۲=۳-۵ بوده بدانید دوباره محاسبات جلوی تفکرتان را گرفته است.)

جواب مسئله ۳ – هیچ . آن نوح بود که حیوانات را به کشتی برد و نه موسی ( “چه تعداد ” جلوی فکر کردن شما را گرفته است.)

جواب مسئله ۴ – سوال اشتباه است. چون وقتی از اردک استفاده شده دیگر نباید از کلمه تخم “مرغ” استفاده شود!

جواب مسئله ۵ – آنها جان سالم بدر برده اند . شما به وسیله کلمه دفن کردن منحرف شده اید در حالیکه آنها “بازماندگان” هستند!

جواب مسئله ۶ – یک ۲۵ تومانی و یک ۵ تومانی . به یاد بیاورید ( فقط یکی از آنها ) نباید ۲۵ تومانی باشد و همین طور هم هست . یک سکه ۵ تومانی داریم. شما با عبارت ” یکی از آنها نباید … ” فریب خوردید



 

 

 

بنظر شما در تصویر زیر چند مربع وجود دارد؟(نظر دهید)


 

کارایی که زن مرد میکنن
 

 

اکثر  زوجهای جوان به دلیل عدم آشنایی و در پاره ای از موارد نبود آگاهی کافی درباره نحوه برخورد با روابط عاطفی و زناشویی بین همسران ، با مشکلاتی مواجه هستند، که متاسفانه این مشکلات در برخی از موارد تبدیل به بحران های خانوادگی می گرد که آثار آن در معضلاتی همچون افزایش آمار طلاق در جامعه ، تنوع طلبی جنسی و…. قابل مشاهده می باشد . سیمرغ با هدف پیش گیری از ایجاد این گونه مشکلات و با احترام به حریم خانواده ، جهت افزایش دانایی زوجهای جوان و کمک به بهبود واستحکام روابط همسران اقدام به تهیه و ارائه مطلب زیر نموده است

زندگی جنسی شما و همسرتان وقتی بچه دار می شوید دیگر به آن سادگی قبل نخواهد بود.

برای آن گروه از والدینی که به تازگی صاحب فرزند شده اند و هنوز با مشکلاتی مثل کمبود خواب دست و پنجه نرم می کنند، شاید بزرگترین قاتل شور و اشتیاق شما این فکر است که تصور کنید با وجود بچه ها در خانه دیگر نمی توانید به همسرتان نزدیک شوید چون ممکن است آنها شما را ببینند یا صدایتان را بشنوند که باعث وحشت آنها و خجالت شما بشود.

اما با وجود این، شما هنوز هم می توانید با وجود آنها از زندگی جنسی خود در کنار همسرتان لذت ببرید. ما به شما کمک می کنیم.

زمان مناسب پیدا کنید

بیشتر والدین پرمشغله هم مطمئناً برای اینکه صبح ها دندان هایشان را مسواک کنند وقتی پیدا می کنند، بنابراین، پیدا کردن کمی زمان در برنامه روزانه تان برای لذت بردن از روابط صمیمانه با همسرتان ماموریت غیرممکن نیست! خیلی مهم است که اولویت هایتان را سازماندهی کنید، طوریکه بتوانید با همسرتان هم وقت بگذرانید و بودن بچه ها در خانه نباید مانع نزدیکی شما به هم باشد.

با اینکه رابطه جنسی صبح که یک زمان از آن بی اندازه لذت می بردید الان با وجود بچه ها که قبل از طلوع خورشید بیدار می شوند غیرممکن به نظر می رسد اما اینجا راه های ساده ای براتان عنوان می کنیم که از طریق آنها وقتی برای نزدیکی منظم با همسرتان پیدا خواهید کرد:

_ شب ها با همدیگر به رختخواب بروید

اگر ساعت ها قبل یا بعد از همسرتان به رختخواب بیایید، این احتمال وجود دارد که وقتی یکی از شما برای رابطه جنسی آماده است دیگر خواب باشد.

_ زود به رختخواب بروید

بچه ها میلی به خوابیدن نشان نمی دهند؟ مهم نیست، تلویزیون را خاموش کنید، مجبور خواهند شد که به اتاقشان بروند.

_ یک شب بچه ها را بیرون بفرستید

دوستان یا خانواده خیلی وقت ها از نگه داشتن فرزندانتان خوشحال می شوند. از این سخاوت آنها استفاده کرده و زمان بیشتری را تنها در خانه کنار هم بگذرانید.

_ برنامه ای برای نزدیکی عصرانه ترتیب دهید

اگر شب ها آنقدر خسته اید که فقط دوست دارید بخوابید، می توانید زمانی از عصر را برای رابطه جنسی خود اختصاص دهید. شاید سخت باشد اما مطمئن باشید که ارزشش را دارد!

حریم شخصی

وقتی بچه هایتان کوچک هستند، حتی فکر خلوت و تنهایی تان مثل داشتن خانه ای تمیز و مرتب غیرممکن به نظر می رسد. نه تنها باید همیشه و در همه اوقات در کنار آنها باشید، بلکه باید بتوانید فوراً به نیازهایشان پاسخ دهید. به همین علت، والدین بسیاری حتی از تنها حمام یا دستشویی رفتن هم می ترسند. همه درهای خانه همیشه باید باز بمانند، مگر اینکه کودکشان خواب باشد که در این صورت حتماً در اتاق او باید بسته بماند!

اما جطور می توانید حس حریم شخصی را بچه هایتان پرورش دهید، درحالیکه تمام کودکی آنها همه درها می بایست باز می ماندند؟ وقتی بچه ها آنقدری بزرگ شدند که اتاقشان جدا شد، باید شروع کنید و به آنها آموزش دهید که به درهای بسته احترام بگذارند. این شروع آموزش های بزرگی آنهاست. اینکه به فضای شخصی آدمها احترام بگذارند و این به شما امکان می دهد زمان خلوت خود با همسرتان را اعتمادبه نفس بیشتری داشته باشید.

صدا را پایین بیاورید

هیچ چیز شاید به اندازه اینکه بدانید برای اینکه بچه ها حتی از پشت درهای بسته اتاقتان متوجه کاری که می کنید نشوند، مجبورید که سر و صدایتان را کمتر کنید، ناراحتتان نکند. برای این منظور هم چند نکته عملی برایتان داریم:

_ یک موزیک ملایم روشن کنید

موزیک در اتاق خواب خودتان یا فرزندتان خیلی از سر و صداها را می پوشاند.

_ از تلویزیون استفاده کنید

بعضی متخصصین اعتقاد دارند می توانید وقتی بچه ها مشغول تماشای فیلم یا برنامه مورد علاقه شان هستند از کمی با هم بودن استفاده کنید.

وقتی بچه های کوچکتر در خانه هستند

دغدغه خیلی از والدین این است که چطور وقتی فرزندشان با آنها در یک اتاق است بتوانند زمان خلوت با همسرشان داشته باشند. جدا از این واقعیت که هر کاری که می کنید و هرچقدر هم که بلند باشد، فرزند کوچک شما قادر به یادآوری آن نخواهد بود. راه های ساده ای برای کنار آمدن با این مشکل وجود دارد:

_ فرزندنتان را به اتاق دیگری ببرید

بله، شاید این خیلی بدیهی به نظر برسد اما بسیاری از مادران تصور می کنند این خیانت به فرزندشان است. اما باید بدانید که اگر نوزاد یا کودک نوپایتان را برای خواب به اتاق دیگری ببرید، متوجه آن نخواهد شد.

_ خودتان به اتاق دیگری بروید

اگر فرزندتان به خواب رفته است و دلتان نمی آید او را بلند کرده و به اتاق دیگری ببرید، خودتان می توانید به محل دیگری در خانه بروید.

وقتی بچه های بزرگتر در خانه هستند

وقتی فرزندتان همزمان با شما به رختخواب می رود، پیدا کردن زمان خلوت سخت تر خواهد شد. اینکه آنها را زودتر به اتاق خوابشان بفرستید موثر نخواهد بود چون بیشتر وقت ها برای اینکه آب بخورند یا دستشویی بروند نیمه شب از خواب بیدار خواهند شد.

در این سن باید احترام به در بسته را به آنها آموزش دهید. به آنها یاد بدهید که اگر دری بسته بود-هر دری-برای وارد شدن به آن باید ابتدا در بزنند و اگر به آنها اجازه داده شد داخل شوند. اگر راحت نیستید که باوجود بسته بودن در اتاق بخوابید، فقط زمانی که لازم است آن را ببندید و بعد بازش کنید.

اگر نگران مسئله صدا هستید، می توانید در اتاقتان یک موسیقی ملایم پخش کنید. اینکار نه تنها به ریلکس کردن شما و بالا بردن میل جنسی تان کمک می کند، بلکه سر و صدای شما را هم مخفی خواهد کرد.

 

 

مشاهده مطالب بیشتر 

 

آيا حضرت مهدى عليه السلام ديده به جهان گشوده است
مقدمه
از آغاز بحث تا كنون اين مطالب ترسيم گرديده است :
1ـ آياتى كه از وجود گرانمايه امام مهدى نويد مى دهد.
2ـ رواياتى كه از آن حضرت ، ظهور، نام و نسب او بشارت دارد.
3ـ و نكات ديگرى كه پيرامون اين موضوعات مهم و اساسى لازم بنظر مى رسيد.
و لازم بـه يـادآورى اسـت كـه روايـات رسـيـده از پـيـامـبـر(ص ) و امـامـان اهـل بـيـت عليهم السلام در مورد وجود گرانمايه حضرت مهدى عليه السلام و ظهور و نقش دگـرگونساز او، همه ، پيش از ولادت آن گرامى بيان گرديده و بر اين اساس  همه آنها به منزله نويدها، بشارتها و اخبار از آينده است ، از آينده جهان و انسان ، از آينده جامعه ها و تـمـدنـهـا از آيـنـده حركت تاريخ بسوى نور و روشنايى و فلاح و نجات با ظهور حجت خدا.
ايـنـك بـحث به ولادت حضرت مهدى عليه السلام مى رسد. ولادت بزرگمردى كه قرآن و پـيـامـبـر(ص ) و پـيشوايان راستگوى اهل بيت عليه السلام همگى نويد آن را دادند و اينجا نـقـطـه اخـتـلاف و ديـدگـاهـهـاى مـتـفـاوت و مـيـدان بـرخـورد حـق و باطل و رزمگاه واقعيت با دجالگرى و دروغ پردازى و حق ستيزى است . و از آن جايى كه ما هـمچنان به دلايل و براهين قطعى و انكار ناپذير و كافى ، مسلح و مجهز هستيم ، شايسته اسـت كه اين بحث را نيز تا سرحد توان ، در پرتو خرد و منطق طرح كنيم و آنگاه خواننده عزيز را با وجدان و خرد و انديشه اش براى تصميم گيرى و انتخاب تنها گذاريم ، چرا كه مسئوليت ما فراتر از اين نيست و خداست كه هدايتگر به راه راست و درست
 است .
هـمـه كـسـانـى كـه بـه انـبـوه روايـات رسـيـده از پيامبر(ص ) و امامان نور عليهم السلام پيرامون وجود گرانمايه حضرت مهدى عليه السلام ايمان آورده اند بر آنان لازم است كه بـه ولادت آن گـرامـى نـيـز ايمان داشته و بدان اعتراف نمايند، چرا كه عاقلانه و منطقى بـنـظـر نمى رسد كه از سويى اين روايات انبوه ، بشارتها و اخبار بسيار از آينده جهان را، بـپـذيـريـم و از دگر سو بر اين پندر بى اساس باشيم كه امام مهدى عليه السلام هنوز جهان را به نور وجودش نورباران نساخته و متولد نشده است .
اينك توضيح و تبيين مطلب :
حـقـيـقـت ايـن اسـت كـه روايـت رسـيـده از پـيـامـبـر(ص ) و امـامـان اهل بيت عليهم السلام در مورد آخرين امام معصوم ، به شايستگى و بدون هيچ نقطه ابهامى ، نـسـب آن حـضـرت را ترسيم مى كند و به صراحت باز مى گويد كه : ((امام مهدى عليه السـلام نـهـمـيـن فـرزنـد امـام حـسـيـن عليه السلام است .)) بدين معنا كه چهارمين امام نور، حـضـرت سـجـاد نـخـسـتـيـن فـرزند امام حسين عليه السلام و حضرت باقر دومين فرزند و فـرزنـدزاده آن حـضـرت و بـر اين اساس ، حضرت عسكرى عليه السلام پدر گرامى امام مـهـدى ، هـشـتـمـيـن فـرزنـد امـام حـسين عليه السلام و خود حضرت مهدى عليه السلام نهمين فرزند از نسل سرفراز پيشواى شهيدان است .
و نـيـز روشن است كه امام حسن عسكرى عليه السلام بوسيله سم خيانت استبداد، زندگى را بـه درود گـفـت و هـزاران نفر از مردم پيكر پاك آن حضرت را تا معراج بدرقه و در مرقد پـاكـش بخاك سپردند. با اين بيان براى ايمان آوردگان به انبوه روايات و بشارتهاى پـيامبر و امامان نور عليهم السلام چه راهى جز ايمان و باور عميق ولادت دوازدهمين امام نور خواهد بود؟
چـرا كـه نـمى توان پذيرفت كه پدر گرامى آن حضرت به شهات رسيده باشد اما خود او، نـه ديـده به جهان گشوده و نه در عالم رحم باشد، مگر مى توان گفت كه انسانى از دنيا برود و آنگاه پس از دهها يا صدها سال ديگر، فرزند بى واسطه اش بدنيا بيايد؟
بـر اين اساس ، تنها همان ديدگاه نخست ، منطقى و استوار است كه امام مهدى عليه السلام بى هيچ ترديدى در زمان پدر بزرگوارش حضرت عسكرى عليه السلام ولادت يافته و اكـنـون هم در پرتو اراده و قدرت آفريدگار هستى ، در همين جهان ما زندگى مى كند و در انتظار دريافت فرمان قيام و ظهور خويش براى اصلاح جهان و جهانيان است .
چرا كه طبق انبوه روايات ، اين پندار كه ممكن است آن حضرت ولادت يافته و از دنيا رفته باشد نيز، بى اساس است . زيرا روايات بيانگر آن است كه آن اصلاحگر بزرگ ، زمين و زمـان را از عدالت و دادگرى لبريز مى سازد و نويدها و بشارتها را تحقق مى بخشد، مـگـر نـه ايـنكه هم اكنون ستم و بيداد گرچه جهان را لبريز نساخته ، اما فراگير شده است ؟ و به صراحت صدها روايت ، آن حضرت پس از اينكه ، جهان لبريز از ستم و بيداد گرديد ظهور خواهد كرد و به فرمان خدا و در پرتو عنايات او، بيداد را نابود و زمين را مملو از عدالت خواهد ساخت .

ولادت نور در منابع شيعه و اهل سنت
بـهـر حـال روايـاتـى كـه از ولادت يـافـتـن حضرت مهدى عليه السلام در زمان پدر گـرانـقـدرش نـويـد مى دهد، بسيار است بطورى كه شمارش آنها سخت و دسته بندى آنها نـيـز مـشـكـل اسـت و هـمـه آنـهـا در كـتـابـهـاى مـعـتـبـر شـيـعـه و اهل سنت ، موجود مى باشد.
بـر ايـن اسـاس اسـت كـه پـيـروان مـكتب خاندان وحى و رسالت با ايمان به اين نويدها و بـشـارتـهـاى مـوجود در انبوه روايات ، به ولادت حضرت مهدى عليه السلام ايمان عميق و ترديد ناپذيرى دارند و هيچ شك و شبهه اى را در اين مورد روا نمى شمارند.
اينك صدها سال است كه در شهرها و تمامى مناطق شيعه نشين ، سالروز ولادت پربركت آن گـرامـى مـردم عـصـرهـا و نسلها، در پانزدهم شعبان با شور و شوق وصف ناپذيرى جشن گـرفـتـه مـى شـود و هـر سـاله در ايـن روز جـاودانـه ، هـزاران محفل و پرشكوه شادمانى در مساجد، مدارس علمى ، خانه ، حوزه درس علما و متفكران شيعه و ديـگـر مراكز دينى برپا مى گردد و به گرامى داشت آن ميلاد خجسته شيرينى پخش مى گـردد و قـصـيـده هـاى مناسب ، القا مى شود. سخنوران در اين رابطه سخنرانى مى كنند و همه از ولادت آن حضرت سخن مى گويند.
كـتـابها و آثار قلمى پيروان اهل بيت عليهم السلام نيز، ولادت حضرت مهدى عليه السلام را مسلم اعلان نموده و هيچ نقطه اى براى ترديد افكنى و چون و چرا بافى نمى گذارند.
از ايـنـهـا كـه بـگذريم ، اهل سنت نيز به دليل انبوه روايات رسيده از پيامبر(ص ) كه در كـتـابـهـاى مـعـتـبـر آنـان مـوجـود است و همه نويد از ولادت و ظهور و نقش دگرگونساز آن گـرامـى دارد، ايـنـان نـيـز بـه ولادت حـضرت مهدى عليه السلام معتقدند و علما، بزرگ ، پـيـشـيـنـيـان و مـحدثان آنان نيز، ولادت آن حضرت را قطعى و مسلم مى دانند كه اينكه به ترسيم برخى از آنها مى پردازيم .


دانشمندان اهل سنت و اعتراف به ولادت امام مهدى
مـرحـوم ((شـيـخ نـجـم الديـن عـسـكـرى )) در جـلد اول كـتـاب خـويـش (178) نـام چـهـل تـن از عـلمـا و دانـشـمـنـدان اهـل سـنـت را آوره اسـت كـه هـمـگـى آنـان در كتابهاى خويش با ايمان به روايات رسيده از پيامبر(ص ) به ولادت حضرت مهدى عليه السلام اعتراف نموده اند.
هـمـانـگـونه كه علامه معاصر ((آيت الله العظمى صافى )) نيز در كتاب ارزشمند خود، نام و نشان گروه ديگرى از آنان را آورده است كه شمارشان از 26 نفر مى گذرد و همگى به ولادت داوزدهمين امام نور، تصريح مى كند و ما در اينجا براى رعايت اختصار برخى از آن منابع اهل سنت را از اين دو كتاب ترسيم مى كنيم .
كسانى كه آگاهى بيشترى در اين موضوع مى خواهند، مى توانند به دو كتاب مورد اشاره و ديگر كتابهايى كه در اين مورد نگارش يافته است مراجعه كنند.
براى نمونه :
1ـ ((محمد بن طلحه حلبى شافعى )) در كتاب خود ضمن بحث گسترده اى مى نويسد: ((باب دوازدهم در مورد حضرت مهدى عليه السلام است ....))
و آنـگـاه ضـمـن بـرشـمـردن نـامها و القاب آن حضرت مى نويسد: ((او در شهر تاريخى سامرا ديده به جهان گشود....))(179)
2ـ مـحـمـد بـن يـوسـف كـنـجـى شـافـعـى از ديـگـر عـلمـاى بـزرگ اهل سنت است او در كتاب خويش مى نويسد:
((حـضـرت مـهـدى عـليه السلام فرزند جناب حسن عسكرى عليه السلام است . آن وجود گـرانـمـايـه ، زنـده و در اوج سـلامـت و طـراوت از زمـان غـيـبـت خويش تاكنون در اين جهان زندگى مى كند....))(180)
3ـ مـحـمـد بـن احـمـد مـالكـى مـعـروف بـه ابـن صـبـاغ نـيـز از عـلمـاى اهل سنت است و در كتاب خويش در باب دوازدهم مى نويسد:
((ابـوالقـاسـم ، مـحـمـد، حـجت ، فرزند حضرت حسن عسكرى عليه السلام است . او در شهر سامرا و در نيمه شعبان 255 هجرى ديده به جهان گشوده است .))(181)
4ـ از ديـگـر عـلمـاى آنان سبط ابن جوزى حنفى است او در كتاب خويش در مورد فرزندان حضرت عسكرى در بخشى تحت عنوان فصل فى ذكر الحجة المهدى مى نويسد:
((او نـام بـلنـد آوازه اش مـحـمـد، فـرزنـد حـسـن عـسـكـرى عليه السلام است و كنيه اش ابـوالقـاسـم مـى باشد. او را: الخلف الحجة ، صاحب الزمان ، القائم المنتظر نيز خوانده اند و آن حضرت آخرين امامان است ....))(182)
5ـ احـمـد بـن حـجـر عالم ديگرى از اهل سنت است او در كتاب خويش به هنگام بحث در مورد شخصيت حضرت عسكرى عليه السلام مى نويسد:
((او جـز فـرزنـدش ابـوالقـاسـم مـحمدالحجة ، فرزندى به يادگار ننهاد و فرزند گرانمايه اش ، به هنگامه شهادت پدر، پنج ساله بود، اما خداوند حكمت و بينشى ژرف و اعجازآميز به او ارزانى فرمود....))(183)
6ـ از عـلمـاى ديگر اهل سنت شبراوى شافعى است . او در مورد ولادت دوازدهمين امام نور در كتاب خويش مى نويسد:
((امـا يـازدهـم ، ((حسن خالص ))(184) است كه به لقب عسكرى معروف است و او را شرافت همين بس كه امام مهدى عليه السلام از فرزندان گرانمايه اوست ....))(185)
آنگاه مى افزايد: ((امام مهدى عليه السلام فرزند حضرت عسكرى عليه السلام است و در شـهـر تـاريـخـى سـامـرا در پـانـزدهـم شـعـبـان بـه سال 255 هجرى ديده به جهان گشوده .))
7ـ عبدالوهاب شعرانى عالم ديگر اهل سنت در كتاب خويش تحت عنوان ، نشانه هاى نزديك شـدن رسـتـاخـيـز از جـمـله قـيام و ظهور حضرت مهدى عليه السلام را مى نويسد. آنگاه مى افزايد:
((امام مهدى عليه السلام از فرزندان امام حسن عسكرى عليه السلام است و در پانزدهم شـعـبـان بـه سـال 255 بـدنـيـا آمـده و او زنـده و بـاقـى اسـت تـا طـبـق روايات رسيده از پـيـامـبـر(ص ) بـا حـضرت عيسى عليه السلام كه به هنگامه ظهور او از آسمان فرود مى آيد، ديدار كند....))(186)
8ـ از عـلمـاى ديـگر اهل سنت عبدالله بن محمد مطيرى شافعى است . او در كتاب خويش پس از از يـادآورى نـام بلند آوازه امامان معصوم عليهم السلام تا حضرت عسكرى عليه السلام مى نويسد:
((فـرزنـد حضرت عسكرى عليه السلام امام مهدى ، دوازدهمين امامان است . نام او محمد و قائم است و به مهدى عليه السلام نيز شهرت دارد....))
9ـ سـراج الدين رفاعى از ديگر دانشمندان اسلامى است . او در كتاب خويش (187) در اين مورد مى نگارد:
((امـا، يـازدهـمـيـن امـام ، حـضـرت حـسـن عـسكرى عليه السلام پس از خويش ، فرزندش حضرت مهدى را بر جاى نهاد و او جانشين پدر و دوازدهمين امام است ....))(188)
10ـ استاد بهجت افندى در كتاب خويش (189) از جمله مى نويسد:
((امـام مـهـدى عـليـه السـلام در پـانـزدهـم شـعـبـان سال 255 هجرى ديده به جهان گشود و مادرش نرجس  بود...))(190)
11ـ عـالم ديـگـر اهـل سنت حافظ محمد بن محمد حنفى نقشبندى در كتاب خويش (191) در اين رابطه مى نويسد:
((حـضـرت عـسكرى عليه السلام يازدهمين امام است و فرزند گرانمايه اش ((محمد)) نـزد يـاران و دوسـتـداران راسـتـيـن خـانـدان وحـى و رسـالت مـشـخـص و مـعـلوم بـود. او در سال 255 هجرى در پانزدهم شعبان ديده به جهان گشود.))(192)
ايـن مطلب را از جمله بانوى بزرگ و مورد اعتماد ((حكيمه )) دختر، امام جواد عليه السلام آورده است .
12ـ سـليـمـان قـنـدوزى حـنـفى از ديگر دانشمندان اسلامى است . او در كتاب خويش ضمن تـرسـيـم ولادت حـضـرت مـهـدى عـليه السلام از بانو حكيمه ، دخت گرانقدر حضرت جواد عليه السلام به همان صورت كه در كتابهاى معتبر شيعه آمده است ، مى افزايد:
((ايـن روايـت و ايـن گـزارش از ديـدگاه علما و شخصيتهاى مورد اعتماد اسلامى ، محقق و مـسـلم اسـت كـه ولادت ((قـائم آل مـحـمـد)) پـانـزدهـم شـعـبـان بـه سـال 255 هـجرى رخ داد و آن حضرت در شهر تاريخى سامرا و در حيات پدرش ديده به جهان گشود.))(193)
13ـ شبلنجى شافعى دانشمند ديگر اهل سنت در كتاب خويش در اين مورد مى نوسيد:
((رحـلت حـضـرت عـسـكـرى عـليـه السـلام روز جـمـعـه هـشـتـم ربـيـع الاول بـه سـال 260 هـجرى بود و از خود فرزندى گرانمايه بر جاى نهاد كه نام او را محمد نهاده بود.))(194)
14ـ دانـشـمـنـد ديـگـر اهـل سنت ابن خلكان است . او در كتاب خود پيرامون امام عصر عليه السلام مى نويسد:
((ولادت آن گـرانـمـايـه ، پـانـزدهـم شـعـبـان بـه سـال 255 هـجـرى بـود و هـنـگامى كه پدرش جهان را بدرود گفت : آن حضرت پنج ساله بود و مادرش نرجس نام داشت ...))(195)
15ـ عالم ديگر اهل سنت ابن الخشاب در اين مورد مى نويسد:
((فرزند و جانشين شايسته كردار حضرت عسكرى عليه السلام حضرت مهدى بود كه او را ((الخـلف الصـالح )) نـيـز مـى گـفـتـنـد. او همان صاحب الزمان است و به نام مقدس ((مهدى )) نيز شهرت دارد.))(196)
16ـ عـبـدالحـق دهـلوى نـيـز از دانـشمندان اسلامى است . او در كتاب خود، در مورد زندگى امامان نور عليه السلام دراين رابطه مى نويسد:
((ابـو مـحـمـد حـضـرت حـسـن عـسـكـرى عـليـه السـلام يـازدهمين امام نور است و فرزند گرانمايه اش محمد(ص ) نزد ياران و دوستداران مورد اعتماد شناخته شده است .))
آنـگـاه مى افزايد: ((خلف صالح ، از فرزندان حضرت عسكرى عليه السلام همان صاحب الزمان است .))
17ـ محمد امين بغدادى سويدى در ولادت امام عصر عليه السلام مى نويسد:
((حـضـرت مـهـدى عـليـه السـلام بـه هـنـگـامـه رحـلت پـدر گـرانـمـايـه اش ، نـه سال داشت ...))(197)
18ـ مورخ بزرگ اهل سنت ابى الوردى در تاريخ خود (198) آورده است كه :
((مـحـمـد، فـرزنـد حـضـرت عـسـكـرى عـليـه السـلام در سال 255 هجرى بدنيا آمد...))
ايـنـهـا شـمـارى از مـنـابـع و كـتـابـهـاى عـلمـا و دانـشـمـنـدان اهـل سـنـت اسـت كـه هـمـگـى آنان به ولادت پربركت دوازدهمين امام نور، حضرت مهدى عليه السـلام تـصـريـح كـرده و پـانـزدهـم شـعـبـان بـه سـال 255 هـجـرى را بـطـور مـشـخـص ، سـالروز ولادت نـور شـنـاخـتـه انـد و همگى پدر گرانمايه او را حضرت عسكرى عليه السلام عنوان ساخته اند.
روشـن اسـت كـه اگـر بـخـواهـيـم اعـتـرافـات و تـصـريـحـات هـمـه دانـشـمـنـدان اهـل سـنـت را در ايـن مـورد، تـرسـيـم نـمـايـيـم كـتـاب ، طـولانـى و بـحـث ، خـسـته كننده مى گردد.(199)

زندگى بانو نرجس
در بـحـثـهـاى گـذشـته برخى از سخنان پيشوايان نور عليه السلام در مورد بانو نرجس ، مادر گرامى امام مهدى عليه السلام را آورديم كه از او به عنوان ((شايسته ترين كنيزان ))، ((بهترين بانوان )) و يا ((سرور زنان )) ياد كردند. اينك مناسب بنظر مى رسـد كـه بـيـوگـرافـى او را براى آگاهى شما خواننده گرامى ، به گونه اى فشرده بياوريم .
نامهاى آن حضرت
محدثين و مورخين ، نامهاى متعددى براى آن بانو آورده اند از آن حمله : نرجس ، سوسن ، صقيل ، صيقل ، حديثه ، حكيمه ، مليكه ، ريحانه و خمط. اما مشهورترين نام او ((نرجس )) و معرفترين كنيه اش ((ام محمد)) است .
در گـذشـتـه خـاطـر نـشـان سـاخـتـيـم كه نامهاى متعدد براى يك انسان ، هرگز دلالت بر شـخصيتهاى متعدد نمى كند، همانگونه كه بانوى نمونه اسلام ، فاطمه عليهاالسلام به تناسب ابعاد و ويژگيهاى پرشكوهش ، داراى نامهاى متعدد و گوناگون بود. اين بانوى بـزرگ نـيـز داراى نـامـهـاى متعددى است كه هر كدام از آنها معناى خويش را دارد و بعدى از شخصيت ولاى او را نشانگر است ، كه از جمله آنها:
1ـ ((نرجس )) كه نام برخى گلهاى عطرآگين است .
2 ـ ((خمط)) نوعى درخت ميوه است كه قرآن نيز آن را بكار برده است .(200)
3ـ ((سوسن )) نام نوعى گل خوشبو و معطر و پرفايده است كه در كتابهاى طب نيز آمده است .
4ـ ((صيقل )) به مفهوم پديده نورانى و پرجلوه و نرم است .
بـه هر حال هيچ مانعى ندارد كه يك زن با شخصيت ، داراى نامهاى متعددى باشد و هر كدام از آنـها در مورد او به تناسب بكار رود. و در مورد مادر گرامى حضرت مهدى عليه السلام چـه بـسـا كـه ايـن نـامـهاى پر معنا و متعدد براساس ‍ مصالح سياسى و اجتماعى بوده كه براى ما ناشناخته مانده است .
و نـيـز روشـن اسـت كـه بـحـث در حـب و نـسـب ايـن بـانـوى بـا فـضـيـلت نـيـز در اصل بحث ضررى نمى رساند، چرا كه شخصيت مورد نظر يكى است و در مورد حسب نسب او ديدگاهها متفاوت است .
و مـا در ايـنـجا دو ديدگاه معروف و مشهور دانشمندان و محدثان خويش را در مورد حسب و نسب آن بانوى انديشمند و بزرگ مى آوريم .
آزاده اى از تبار وارستگان
1ـ ((بـشـر بـن سـليـمـان نـخـاسى )) كه از فرزندان ابو ايوب انصارى و يكى از دوسـتـان دو امـام گرانقدر حضرت هادى و عسكرى عليهماالسلام و همسايه آن دو بزرگوار در سامرا است ، آورده است كه :
مـن احـكـام و آگـاهـيـهـاى لازم در مـورد بـردگـان و اسـيران را از سالارم حضرت هادى عليه السلام آموختم . و آن گرانمايه ، اين حقوق و احكام را به گونه اى به من تعليم فرمود كـه مـن بـدون اجازه او نه برده اى مى خريدم و نه مى فروختم و همواره از موارد نامعلوم و نـامـشـخـص ، تـا روشـن شـدن حـكـم آن ، دورى مـى جـسـتـم و حلال و حرام را در اين مورد به شايستگى درك مى كردم .
يـكـى از شبهاى كه در منزل بودم و پاسى از شب گذشته بود در خانه به صدا در آمد و يكى از خدمتگزاران حضرت هادى عليه السلام كه ((كافور)) نام داشت مرا مخاطب ساخت و گـفـت كـه حـضـرت هـادى عـليـه السـلام مـرا فـراخوانده است . لباس خويش را به سرعت پـوشـيـدم و بـه هنگامى كه وارد خانه آن جناب شدم ، ديدم امام هادى با فرزندش حضرت عـسـكـرى عـليـه السـلام و خـواهـرش ((حـكـيـمـه )) آن بـانـوى آگـاه و پـروا پـيـشه ، در حال گفتگو هستند.
پـس از سـلام ، نـشـسـتـم كـه آن حـضرت فرمود: ((بشر! تو از فرزندان انصار هستى و دوسـتـى و مـهـر انـصـار همچنان نسل به نسل نسبت به پيامبر(ص ) و خاندانش به ارث مى رسد و شما به آن صفا و محبت باقى هستيد و مورد اعتماد خاندان پيامبر.
ايـنـك ! مـى خواهم تو را به فضيلت و امتيازى مفتخر سازم كه هيچ كس از پيروان ما در اين فـضـيـلت بـه تـو پيشى نگرفته است و تو را به رازى آگاه سازم كه كسى را آگاهى نـسـاخـتـه ام و آن ايـن اسـت كـه : تو را ماءموريت مى دهم تا بانويى بزرگ و آگاه را كه بـظـاهـر در صـف كـنـيـزان اسـت ، خـريـدارى نـمـايـى و او را بـه سرمنزل مقصود و محبوبش راه نمايى .))
آنـگـاه نـامـه اى بـه خـط رومى مرقوم داشت و با مهر مخصوص خويش آن را مهر زد و بسته ويژه اى كه زرد رنگ بود و در آن 220 دينار بود به من داد و فرمود: ((بشر! اين نامه و كـيـسـه زر را بـرگـير و بسوى بغداد حركت كن و پس از ورود بدان شهر، فلان روز، در كـنـار پـل بـغـداد، مـنـتـظـر كـشـتـيـهـاى اسـيـران ((روم )) بـاش . هـنـگـامـى كـه قـايـق حـامـل اسيران رسيد و خريداران كه بيشتر آنها فرستادگان مقامات رژيم بنى عباس هستند اطراف آنها حلقه زدند تو از دور مراقب باش تا مردى بنام ((عمر بن يزيد نخاس )) را كه در ميان صاحبان برده است بيابى .
او كنيزى را با ويژگيهاى خاص خود در حالى كه لباس حرير ضخيم بر تن دارد براى فـروش آورده اسـت امـا آن كنيز خود را پوشانده و از دست زدن و نگاه كردن خريداران سخت جـلوگـيـرى مـى كـنـد، چـرا كـه بـظاهر در ميان بردگان است و خود در حقيقت از بانوان با شخصيت و پاك و آزاده مى باشد.
فروشنده او را تحت فشار قرار مى دهد تا او را بفروشد اما او فرياد آزادى و نجابت سر مـى دهـد و بـه خـريدار كه حاضر مى شود سيصد دينار به صاحب او بپردازد مى گويد: ((بـنده خدا! پول خودت را از دست مده ! اگر تو در لباس سليمان و بر قدرت و شوكت او هـم در آيـى ، من ذره اى به تو علاقه نشان نخواهم داد.)) و بدينگونه خريدارى را كه شيفته شكوه و عظمت و عفت و پاكى اوست ، نمى پذيرد و او را مى راند.
سرانجام ((عمر بن يزيد)) به او مى گويد: ((من ناگزيرم تو را بفروشم پس خودت بگو راه حل چيست ؟))
او خواهد گفت : ((در اين كار شتاب مكن ! من تنها فرد امين و درستكار و شايسته كردارى كه برايم دلپسند باشد مى پذيرم .))
در ايـن هـنـگام برخيز و به ((عمر)) بگو: ((من نامه اى به زبان رومى دارم كه يكى از شـايـسـتـگـان نـوشته و ويژگيهاى مورد نظر اين بانو، در شخصيت نگارنده آن جلوه گر اسـت . شـمـا نـامـه را بـه او بـده تـا بـخـوانـد اگـر تمايل داشت من وكيل نگارنده نامه هستم و اين كنيز را براى او خريدارم .))
((بـشـر)) فـرسـتـاده امـام هـادى عـليـه السـلام اضـافـه مـى كند كه : ((من ، برنامه را همانگونه كه امام دستور داده بود به دقت پياده كردم تا نامه را به او رساندم هنگامى كه نـامـه را دريـافـت داشـت و بـدان نگريست ، سيلاب اشك امانش نداد و بشدت گريست و به ((عـمـر بـن يـزيـد)) گـفـت : ((ايـنك ! مى توانى مرا به صاحب اين نامه بفروشى )) و سـوگـنـدهاى سختى ياد كرد كه اگر به صاحب نامه نفروشد خود را خواهد كشت و هرگز كسى را نخواهد پذيرفت .
مـن بـا فـروشنده براى خريد وارد گفتگو شدم و پس از تلاش بسيار كار به آنجا رسيد كه ((عمر بن يزيد)) به همان پولى كه سالارم امام هادى عليه السلام داده بود راضى شـد و پـس از دريـافـت هـمـه آن 220 ديـنـار، كـنـيـر مـورد نـظـر را تـحـويـل مـن داد و در حـاليـكـه او از شـادمـانـى در پـوسـت نـمـى گـنـجـيـد بـه مـنـزل بـازگـشـتيم تا او را به خانه حضرت هادى عليه السلام ببرم . همراه او به خانه رسيديم ، اما او قرار و آرام نداشت نامه سالارم را گشود و پس از بوسه باران ساختن آن نامه را به سر و صورت خويش ماليد و به روى ديدگانش نهاد.
من كه از رفتار او شگفت زده شده بودم ، گفتم : ((آيا شما نامه اى را كه هنوز نگارنده آن را نمى شناسى بوسه باران مى سازى ؟))
او گـفـت : ((بـنـده خـدا! تـو بـا ايـنـكـه فـردى درسـت انـديـش و امانتدار و فرستاده بنده بـرگـزيـده و مـحـبـوب خـدا هستى ، در شناخت فرزند پيامبران ناتوانى . پس گوش به سخنان من بسپار و با دل توجه كن تا خود را معرفى كنم و جريان شگفت خويش را برايت بازگويم .))
سرگذشت شگفت انگيز من
آنگاه گفت : ((من ((مليكه )) هستم دختر ((يشوعا)) و نوه قيصر روم .
مادرم از فرزندان حواريون است و دختر ((شمعون ))، جانشين حضرت مسيح عليه السلام .
داسـتـان مـن شـگفت انگيزترين داستانهاست . من سيزده ساله بودم كه جدم قيصر ((روم )) تـصـمـيـم گـرفـت مـرا به عقد برادر زاده خويش در آورد، به همين جهت بيش از سيصد نفر كشيش و راهب از نسل حواريون و هفتصد نفر از اشراف و شخصيتهاى سرشناس كشور و چهار هـزار نفر از فرماندهان ارتش و افسران و درجه داران لشكر روم و رؤ ساى عشائر را، در كاخ خود گرد آورد و تخت بسيار بلند و پرشكوهى را كه از انواع زر و سيم ساخته شده بـود در سـالن بـزرگ كـاخ قـرار داد و برادر زاده اش را بر فراز آن دعوت كرد تا طى مراسم ويژه اى مرا به ازدواج او در آورد.
امـا هـنـگـامـى كـه فـرزنـد بـرادرش برفراز تخت قرار گرفت و صليبها گرداگرد او، آويـخـتـه شـد و اسـقـفـهـا در بـرابـر او تـعـظـيـم كـردنـد و انجيل مقدس گشوده شد، بنگاه صليبها از جايگاههاى بلند خود، فرو غلطيدند و ستونهاى تخت در هم شكست و آن جوان نگون بخت از فراز تخت به زمين افتاد و بيهوش گرديد.
بـر اثر حادثه ناگوار، رنگ اسقفها پريد و بندهاى وجودشان به لرزه در آمد و بزرگ آنـان بـه نـيـاى مـن ، قـيـصـر روم ، گـفـت : ((شـاهـا! مـا را كـارى كـه شـومـى آن از زوال آيين مسيح خبر مى دهد، معذور دار!))
جـدم آن حـادثـه تـكـان دهـنده را به فال بد گرفت و به اسقفها دستور داد تا ستونها را بـرافـراشـتـه دارنـد و صـليبها را بالا برند و بجاى آن جوان نگون بخت ، برادرش را بـيـاورنـد تـا مـرا بـه ازدواج او در آورد و بدينوسيله شومى پديد آمده را، با نيكبختى و سعادت فرد دوم برطرف سازد.
امـا هـنـگامى كه اسقفها به دستور قيصر روم عمل كردند، همان تلخى كه براى برادر زاده اول او پيش آمده بود براى دومى نيز رخ داد. مردم وحشتزده پراكنده شدند. نياى بزرگم ، قـيـصر روم ، اندوهگين و ماتم زده برخاست و وارد قصر خويش شد و پرده هاى كاخ افكنده شد و ماجرا تمام شد و در هاله اى ابهام و نگرانى قرار گرفت .
پرافتخارترين پيوند
شب فرا رسيد و آن روز دهشتناك سپرى شد. من همان شب در خواب ديدم كه حضرت مسيح عـليـه السـلام بـه هـمـراه وصـى خـود ((شـمعون )) و گروهى از حواريون وارد كاخ جدم قـيـصر روم شدند و منبرى پرفراز و شكوهمند در همان نقطه اى كه جدم تخت خود را قرار داده بـود بـرپـا سـاختند. درست در همين لحظات بود كه حضرت محمد(ص ) با گروهى از جـوانـان و فـرزنـدان خـويـش وارد شـدنـد. حـضـرت مـسـيـح (ص ) بـه استقبال آن حضرت شتافت و او را در آغوش كشيد.
پـيـامـبـر اسـلام بـه او فـرمـود: ((مـن آمـده ام تـا مـليـكـه ، دخـتـر شـمعون را براى پسرم خواستگارى كنم .)) و در همانحال ديدم كه آن حضرت با دست خويش به امام حسن عسكرى ، اشاره فرمود.
مسيح نگاهى به شمعون كرد و گفت : ((افتخار بزرگى به سويت آمده است ، با خاندان پيامبر پيوند كن و دخترت را به فرزند او بده .))
و شمعون هم گفت : ((پذيرفتم ))
پيامبر اسلام بر فراز منبر رفت و مرا به ازدواج پسر خود در آورد و بر اين ازدواج مسيح عليه السلام و حواريون و فرزندان محمد(ص ) گواه بودند.
چه كنم ؟
از خـواب خـوش آن شـب جـاودانـه بـيـدار شـدم امـا ترسيدم خواب خود را بر پدر و جدم بازگويم .
از آن پـس قـلبـم از مـحـبـت حـضـرت عـسكرى مالامال شد به گونه اى كه از آب و غذا دست شستم و به همين جهت بسيار ضعيف و ناتوان شدم و به بيمارى سختى دچار گشتم .
جدم ، بهترين پزشكان كشور را يكى پس از ديگرى براى نجات من فرا خواند، اما بيهوده بـود و آنـان كـارى از پـيـش ‍ نـبـردند و هنگامى كه جدم از نجات من نوميد شد به من گفت : ((نـور ديده ام ! دخترم ! براى نجات جان و شفاى بيماريت چه كنم ؟ آيا چيزى به نظرت نمى رسد؟))
مـن گـفـتـم : ((نـه ! مـن درهـاى نـجات را به روى خود مسدود مى نگرم ، شما اگر ممكن است دستور دهيد اسيران مسلمان را از زندانها و شكنجه گاهها آزاد و كند و زنجير از دست و پاى آنـان بـردارنـد و بـر آنـان مـهـر ورزند و آزادشان سازند، اميد كه در برابر اين مهر به اسيران و غريبان ، حضرت ((مسيح )) و مادرش ((مريم )) مرا شفا بخشند.))
جدم به خواسته من جامه عمل پوشاند و براى شفاى من ، همه اسيران مسلمان را آزاد ساخت و من نيز خويشتن را اندكى سالم و بانشاط نشان دادم و كمى غذا خوردم و جدم شادمان گرديد و بر محبت بر اسيران و احترام به آنان تاءكيد كرد.
آن رؤ ياى پرشكوه :
چهار شب از آن روياى شكوهبار گذشته بود كه خواب ديگرى ديدم .
گـويـى دخـت گـرانـمـايـه پـيـامبر، سالار بانوان گيتى به همراه مريم و هزاران نفر از دوشيزگان بهشتى ، به ديدار من آمدند.
مريم پاك ، رو به من كرد و گفت : ((اين ، سالار بانوان جهان ، فاطمه عليهاالسلام دخت گرانمايه پيامبر و مادر همسر آينده تو است .))
من دامان آن بانوى بزرگ را سخت گرفتم و گريه كنان ازاينكه حضرت عسكرى از ديدار من سرباز مى زند و به خوابم نمى آيد به مادرش شكايت بردم .
فاطمه عليهاالسلام فرمود: ((مليكه ! پسرم به ديدار تو نخواهد آمد چرا كه مشرك هستى . ايـن خواهرم ((مريم )) است كه از دين شما بيزارى مى جويد، اگر براستى دوست دارى خـشـنـودى خدا و مسيح عليه السلام و مريم را بدست آورى و به ديدار حسن من مفتخر گردى بـگـو: ((اشـهـد ان لا اله الا الله وان ابـى مـحـمـد رسول الله .))
اينك در انتظار ديدار پسرم باش !
مـن بـه دعـوت ، دخـت گـرانـقـدر پـيامبر(ص ) اسلام آوردم و به يكتايى خدا و رسالت مـحـمـد(ص ) گـواهـى دادم . بـانـوى بـانـوان مرا در آغوش كشيد و خوش آمد گفت و فرمود: ((اينك در انتظار ديدار پسرم باش !...))
از خـواب بـرخـاسـتـم ، امـا شـور و شوق ديدار ابو محمد حضرت عسكرى ، كران تا كران وجودم را فرا گرفته بود. در انتظار ديدارش قرار و آرام نداشتم كه شب فرا رسيد و او بـه خـواب مـن آمـد. هـنـگامى كه او را ديدم به او گفتم : ((سرورم ! محبوب قلبم ! پس از اينكه ، قلب مرا لبريز از مهر و عشق پاك خود كردى ، به من بى مهرى نمودى ؟))
فـرمود: ((تنها دليل تاءخير ديدارت ، شرك تو بود و اينكه كه به راه توحيدگرايى گام سپرده اى ، همواره به ديدارت خواهم آمد تا خداوند ما را يك جا گرد آورد.))
و آن گرانمايه از آن روز تاكنون مرا ترك نكرده و هر شب به خواب من آمده است .))
تدبير براى وصال
((بشر)) فرستاده امام هادى عليه السلام مى گويد: من كه از سرگذشت عجيب او غرق در حـيـرت شده بودم ، از او پرسيدم : ((با اين شرايط شما چگونه به اسارت رفتى و در صف اسيران قرار گرفتى ؟))
گـفـت : ((حـضـرت عـسـكرى ، شبى در عالم رؤ يا به من خبر داد كه بزودى جدت ، سپاهى گـران براى نبرد با مسلمانان گسيل خواهد داشت ، شما نيز با گروهى از دوشيزگان در لباس خدمتگزار و بطور ناشناس همراه آنان بيا...))
مـن طـبـق رهـنـمـود ((ابـو مـحـمـد)) چـنـين كردم و طلايه داران سپاه مسلمين ، ما را به اسارت گـرفتند و تا الان كه خود سرگذشت خويش را به تو باز گفتم ، هيچ كس نمى داند كه من دختر پادشاه ((روم )) هستم .))
پـرسـيـدم : ((شـگـفتا! شما كه دختر پادشاه روم هستى چگونه به زبان عربى سخن مى گويى ؟))
پـاسـخ داد: ((ايـن بـخاطر شدت محبت جدم نسبت به من بود كه مرا با همه وجود و امكانات بـه آموزش ، دانش و بينش تشويق كرد و بانوى مترجم و زبانشناسى را همواره در خدمت من قـرار داد تا با كوشش و تلاش بسيار، زبان عربى را بطور شايسته و بايسته به من آموخت .))
((بشر)) فرستاده اما هادى عليه السلام مى افزايد: ((هنگامى كه او را به سامرا و به مـحـضـر حـضرت هادى عليه السلام آوردم ، امام عليه السلام ضمن خوش آمد و احترام به او پرسيد: ((پيروزى اسلام و مسلمانان و شكست روميان را چگونه ديده است ؟ و در مورد شكوه و عظمت خاندان وحى و رسالت چه فكرى مى كند؟))
نرجس گفت : ((شما كه از من ، بر اين واقعيت داناتريد، من چه گويم ؟))
حـضـرت به او فرمود: ((من در اين انديشه ام كه مقدم شما را گرامى دارم . اينك كدامين يك ازايـن دو راه را بـراى گـراميداشت خود مى پسندى : دريافت سرمايه كلانى از طلا و نقره همچون ده هزار درهم يا بشارت و نويد به افتخار ابدى و هميشگى ، كداميك ؟))
پاسخ داد: ((سرورم ! دومى را، مژده به شرافت و نيكبختى جاودانه را.))
امـام هـادى عـليـه السـلام فـرمـود: ((پـس تـو را نويد باد به فرزند گرانمايه اى كه حـكوت عدل و داد را در جهان ، پى خواهد افكند و بر شرق و غرب گيتى حكومت خواهد نمود و زمـيـن را لبـريـز از عدالت و دادگرى خواهد ساخت همانگونه كه از ظلم و بيداد لبريز باشد.))
پاسخ داد: ((چه كسى و چگونه ؟))
فـرمـود: ((از هـمـان شـخـصيت والايى كه پيامبر در آن شب جاودان تو را از مسيح و شمعون براى او خواستگارى كرد و در حضور مسيح و جانشين او، تو را به عقد او در آورد. اينك آيا او را مى شناسى ؟))
پـاسـخ داد: ((آرى ! از هـمـان شـب جـاودانـه اى كـه بـه دسـت مـادر گـرانـقـدرش فـاطـمـه عليهاالسلام اسلام آوردم ، تاكنون شبى بدون عشق و ارادت معنوى به وجود مقدس او سحر نكردم و هر شب نيز خواب او را ديده ام .))
امـام هـادى عـليـه السـلام بـه يـكـى از خـدمـتـگـزاران فـرمود: ((كافور! خواهر گرانقدرم ((حكيمه )) را فراخوان ))
هـنـگـامـى كـه آن بـانـوى بـزرگ وارد شـد امـام هـادى عـليـه السـلام خطاب به او فرمود: ((حكيمه ! اين همان دوشيزه است ...))
و حـكيمه او را در آغوش كشيد و مورد تكريم و مهر قرار داد و شادمانى خويش را از ديدن او اعلان كرد.
حـضـرت هـادى عليه السلام به خواهر گرانقدرش فرمود: ((دختر پيامبر! اينك او را نزد خـويـش بـبـر و مـقـررات و قـوانـيـن دين را آنگونه كه مى بايد به او بياموز كه او همسر گرانقدر پسرم حسن و مادر پرافتخار ((قائم )) خواهد بود.))(201)
اين بود آنچه مرحوم صدوق در ((اكمال الدين )) و شيخ طوسى در ((كتاب الغيبة )) با اندك تفاوت در برخى واژه ها آوره اند كه ما در حد توان بهترينها را برگزيديم .
بـه نـظـر مـى رسـد كـه ايـن روايـت ، انـدكـى نـيـاز بـه تحليل و تفسير دارد، بدين صورت :
رؤ ياى راست و درست
خوابهاى راست و طابق با واقع از ديدگاه قرآن ، واقعيتى پذيرفته شده است و بررسى و تـحـقـيـق كـامـل ايـن بـحـث ، نـيـاز بـه كـتـاب مـسـتـقلى دارد همانگونه كه مرحوم نورى در ((دارالسلام )) اين بحث راآورده است ، اما ما در اينجا بطور فشرده نكاتى را ترسيم مى كنيم و مى گذريم :
الف : خـدا در قـرآن شـريـف ، خوابهاى متعددى را براى پيامبران بزرگ و ديگر بندگان خـويـش بـر شـمـرده اسـت كـه از آنـها، اين واقعيت دريافت مى گردد كه برخى از خوابها، صادق و درست و مورد توجه است و داراى پيام صادقانه و دقيق و بى كم و كاست .
بـراى نـمـونـه قـرآن در سـوره صـافـات (202) خـواب ابـراهـيـم خليل را آورده است كه در سوره يوسف (203) چهار خواب راست و درست را، آورده است كه عـبـارتـنـد از: خواب يوسف ، خواب دو جوان زندانى و خواب پادشاه مصر كه همه اينها، از آيـنده ، پيام داشت و همه صادقانه و درست از كار درآمد. ب : در روايات رسيده از پيامبر و امـامـان نـور عـليـهـم السـلام بـا انـبـوهـى از خوابهاى درست و مطابق با واقع روبرو مى گرديم كه سرانجام همانگونه كه ديده شده بود، به وقوع پيوست براى نمونه :
1ـ پيامبر گرامى (ص ) در عالم رؤ يا ديد كه گروهى همچون بوزينه ها، بر منبر او جست و خـيـز مـى كنند و با تلاشهاى ارتجاعى خود امت حق طلب و توحيدگراى او را به شرك و ارتـجـاع و سـتـم و جـاهـليـت بـاز مـى گـردانـنـد. پـيـامـبـر(ص ) در هـمـانـحـال از خـواب بـيـدار شـد و مـوج انـدوه در چـهـره اش هـويـدا گـرديـد كـه جبرئيل فرود آمد و اين آيه شريفه را آورد:
((وَ مَا جَعَلْنَا الرّوءْيَا الّتى أَرَيْناك إِلا فِتْنَةً لِّلنّاسِ وَ الشجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فى الْقُرْءَانِ ...)) (204)(205)
2ـ و نـيـز آن حـضـرت خوابهاى ديگرى ديد و آنها را تفسير كرد و آنگاه با گذشت زمان ، همانگونه كه تفسير و پيش ‍ بينى فرموده بود، تحقق يافت .(206)
3ـ و نـيـز دخـت گـرانمايه پيامبر(ص ) پدرش پيامبر را روز رحلت خويش در خواب ديد و پيامبر(ص ) به او فرمود: ((دخترم ! تو امشب نزد من و ميهمان من خواهى بود.))(207)
و همانگونه كه خواب ديده و تفسير كرده بود، تحقق يافت و او به ملكوت پركشيد.
4ـ هـمـيـنگونه اميرمؤ منان عليه السلام (208) و امام حسين عليه السلام (209) هر كدام بـطور جداگانه پيامبر گرامى را در خواب ديدند و آن حضرت به شهادت آنان خبر داد و روز آن را نيز مشخص فرمود كه همانگونه نيز به وقوع پيوست .
از اين رو بايد پذيرفت كه برخى از خوابها، مطابق با واقع و داراى پيام درست از آينده است و براى انسانى كه خواب ديده است ، از عالم ملكوت و جهان ماوراى طبيعت خبر مى دهد.
در روايات رسيده از پيامبر(ص ) ثابت شده است كه فرمود:
((من رآنى فقد رآنى ، فان الشيطان لا يتمثل بى )) (210)
يعنى : هر كس مرا در خوب ببيند، خوابش درست و مطابق با واقع است چرا كه شيطان نمى تواند خود را شبيه من سازد.
هـمـانـگـونـه كـه نمى توان در چهره اولياى خدا و پيامبران و امامان نور عليهم السلام در آيد. و نيز بدين صورت از آن حضرت آورده اند كه فرمود:
((من راءنا، فقد رآنا...))
يعنى : هر كس ما را در خواب ببيند، مطابق با حقيقت است و درست ديده است .
بـا ايـن بـيان ، بايد پذيرفت كه خواب بانو ((نرجس )) يك خواب صحيح و مطابق با واقع و داراى پيام و خبر بوده است .
بـايـد پـذيـرفت كه او در عالم رؤ يا درست ديده است كه پيامبر گرامى (ص ) پس از اين كه او به دست فاطمه عليهاالسلام اسلام آورد او را براى فرزندش خواستگارى كرد.
و نيز خوابش صحيح بود كه هر شب حضرت عسكرى عليه السلام را پس از خواسگارى او بـوسـيله پيامبر(ص ) براى امام حسن عليه السلام او را در خواب مى ديد و آن حضرت به او خبر داد كه : ((جدش قيصر روم در انديشه پيكار با مسلمانان و هجوم به كشور آنهاست .)) و بـه او رهـنـمـود داد كـه : چـگونه براى رسيدن به هدف و آرزوى خويش ، در لباس خـدمـتـگـزاران و پـرسـتـاران و دوشـيـزگـان كـم سـن و سـال درآمـده و در مـيـان آنـان قـرار گـيـرد و بـه هـمـراه ارتـش روم بـه مـرزها بيايد.. تا سـرانـجـام بـه اتـفـخـار ديـدار يـار و هـمـسـرى حـضـرت عـسـكـرى نائل آيد و فراق و سوز هجر، به وصال تبديل گردد.
چه اشكالى به نظر مى رسد كه همه اينها مطابق با واقع و درست باشد؟
مگر نه اينكه نمونه هاى بسيارى از اين امور در تاريخ رخ داده است ؟ و چه مشكلى در بحث اسـت كـه بـگـويـيـم : خـداونـد پـس از اينكه در حضرت نرجس ، اين دختر انديشمند و نواده حـواريـون و خـوبـان ، اسـتـعـداد و شـايـسـتـگـى روحـى فضايل و ارزش انسانى و امتيازات بسيارى چون : حيا، عفت ، اقتدار، ايمان عميق ، اصالت و نـجابت و شرافت خانوادگى را قرار داد او را به اين افتخار جاودانه مفتخر سازد؟ و او را بـه ايـن ويـژگـيـهـا و ارزشـهاى والا، آراسته نمايد تا بدين سان به افتخار مادرى جان جانان و محبوب حضرت مهدى عليه السلام مفتخر گردد؟ آيا اين اشكالى دارد؟
چرا كه اصل وراثت در شخصيت و عظمت كودك نقش مهمى دارد، در غير اين صورت چه انگيزه هـايـى مـوجـب مـى گـردد كـه پـيـامـبـر گرامى (ص ) از كشور روم و از حضرت مسيح عليه السـلام در عـالم رؤ يـا از آن دوشـيـزه بـا شـخـصـيـت و پرشكوه براى فرزندش حضرت عسكرى عليه السلام خواستگار كند؟
آيـا در كـشـور پـهناور اسلامى ، براى فرزندش امام حسن عليه السلام همسرى يافت نمى شود؟
اين مقدمات شگفت و تشريفات شگرف و طولانى براى چيست ؟
روشـن اسـت كـه ابـعـاد شـخـصـيت ((نرجس )) و راز و رمزهاى زندگى او بصورت كاملى بـراى مـا شـنـاخـتـه شده نيست ، اما آنچه از اين روايت طولانى ، دريافت مى گردد نشانگر شكوه و عظمت شخصيت آن بانوى برجسته است .
ديدگاه ديگر
2ـ روايـت ديـگـرى نـيـز در مـنـابـع روايـى مـا مـوجود است كه ترسيم گر زندگى آن بانوى با شخصيت و با انديشه است ، كه اينگونه روايت شده است :
مـرحـوم صدوق ، از ((محمد بن عبدالله مطهرى )) آورده است كه مى گويد: پس از شهادت حضرت عسكرى عليه السلام به محضر بانوى انديشمند و دخت گرانمايه امام جواد عليه السـلام حـكـيمه ، شرفياب شدم تا از امام راستين پس از حضرت عسكرى عليه السلام كه بـر اثـر بـازيـهـاى سياسى دستگاه خلافت مردم در مورد وجود گرانمايه او دچار اختلاف عقيده و حيرت و سرگردانى مى شدند، سؤ ال كنم .
به او گفتم : ((بانوى گرامى ! آيا حضرت عسكرى عليه السلام داراى فرزند است ؟))
او تـبـسـم كـرد و گـفت : ((اگر او پسر نداشته باشد، پس امام راستين پس از آن حضرت كيست ؟ در حالى كه همواره خاطر نشان ساخته ام كه پس از دو سبط گرانمايه پيامبر، حسن و حسين عليهماالسلام هرگز امامت در دو برادر بسان آنان نخواهد بود.))(211)
گفتم : ((سرورم ! از ولادت سالارم دوازدهمين امام نور و از غيبت او برايم بگو؟))
پاسخ داد: ((من كنيز با فضيلت و برجسته اى بنام ((نرجس )) داشتم كه روزى فرزند بـرادرم حضرت عسكرى عليه السلام به ديدار من آمد و او را ديد. به او گفتم : ((سالارم اگـر اجـازه مـى دهـيـد او را بـه خـانـه شـمـا بـفـرسـتـم تـا به افتخار همسرى شما متفخر گردد؟))
فرمود: ((نه عمه جان ! كدامين ويژگى او، شما را به تحسين واداشت ؟))
فـرمـود: ((او مـادر فـرزنـدى خـواهـد شـد كـه در پـيـشـگـاه خـدا عـزيـز و سرفراز است ، بـزرگـمـردى را بـدنـيـا خـواهـد آورد كـه خـداونـد بـه دسـت او زمـيـن را مـمـلو از عدل و داد خواهد ساخت ، همانگونه كه از جور و بيداد لبريز باشد.))
گفتم : ((سرورم ! پس او را به خانه شما مى فرستم ، آيه اجازه مى دهيد؟))
فرمود: ((در اين مورد از پدر گرانمايه ام اجازه بگيريد.))
جـنـاب حـكـيمه مى گويد: لباس خويش را پوشيدم و به خانه حضرت هادى عليه السلام آمـدم . پـس از نـثـار درود بر آن وجود گرانمايه نشستم كه آن حضرت سخن را آغاز كرد و فرمود: ((حكيمه ! نرجس را به خانه پسرم حسن ، بفرست ))
گـفـتـم : ((سالار من ! من به همين دليل به ديدار شما آمدم تا در اين مورد كسب اجازه نمايم .))
حـضـرت فـرمـود: ((خـدا دوسـت دارد در ايـن پـاداش پـرشـكـوه تو را شريك و در اين كار شايسته بهره ورت سازد.))
ايـن بـانوى گرانقدر مى افزايد: ((من به خانه بازگشتم و بى درنگ نرجس را آنگونه كـه شـايـسـتـه بود آراستم و به ازدواج حضرت عسكرى عليه السلام در آوردم و در خانه خويش از آنان مهماندارى كردم . چندى آن حضرت نزد ما بود و آنگاه همراه همسرش به خانه پدرش بازگشت .)) (212)
نگرشى بر اين روايت
هـمـانـگـونـه كـه مـلاحظه شد، اين روايت از منشاء خانوادگى ((نرجس )) و سرگذشت شـگـفـت انـگيز زندگى او چيزى نمى گويد و تنها بيانگر اين مطلب است كه آن بانو در خـانـه دخـتـر امام جواد عليه السلام بود و در همانجا هم حضرت عسكرى عليه السلام او را ديـد و شـكـوه و عـظـمت معنوى را در قامت برافراشته و چهره پرنجابت و پيشانى بلند او خـوانـد. امـا ايـن روايـت از چـگـونگى رسيدن او به شهر تاريخى سامرا و به خانه جناب حكيمه خاتون ساكت است .
بـرخـى از انـديـشـمندان معاصر، در اين انديشه اند كه ميان دو روايت پيوند دهند، به همين جـهـت مـى گـويـنـد: در روايت نخست ، جمله اى است كه حضرت هادى عليه السلام خطاب به حكيمه مى فرمايد:
((يـا بـنـت رسـول الله ! خـذيـهـا الى منزلك ... فانها روجه ابى محمد و ام القائم .))
يعنى : دختر پيامبر! او را به خانه خود ببر و مقررات دين را بدو تعليم كن چرا كه همسر فـرزنـدم حـسـن عـليـه السـلام و مـادر آخـريـن امـام نـور ((قـائم )) آل محمد خواهد بود.
بـا ايـن بـيـان ، نرجس به خانه دختر امام جواد عليه السلام آمد و در آنجا بود تا امام حسن عسكرى عليه السلام او را ديد و بدو نگريست ، چرا كه همسر او بود.
امـا حـقـيـقـت ايـن اسـت كـه : در روايـت دوم واژه هـايـى بـكـار رفـتـه اسـت كـه بـا ايـن تاءويل و تفسير نمى سازد براى نمونه :
حـكـيمه مى گويد: ((كانت لى جارية يقال لها نرجس .)) و اين جمله دلالت بر اين مى كند كه نرجس نه در خانه او به عنوان ميهمان كه خدمتگزار بوده و او از موضع سرور و سالار او سخن مى گويد.
ديـگـر ايـنـكـه مـى گـويـد: ((و وهـبتها الابى محمد.)) اين جمله نيز با جمله امام هادى عليه السلام كه در روايت اول آمده است ، نمى سازد كه فرمود: ((فانها زوجة ابى محمد.))
يك سؤ ال :
پـس از رد تـوجـيـه و تـفسير فوق ، اين سؤ ال پيش مى آيد كه : ((حضرت عسكرى عليه السلام چگونه به يك دختر يگانه نظر عميق افكند و او را به خوبى نگريست ؟))
پاسخ اين است كه :
اولا: نـگـاه بـه كـنـيـز ديـگـرى بـا رضـايت مالك او جايز است و امام عسكرى عليه السلام هـرگـز بـه نـامحرم و بدون مجوز شرعى نمى نگرد، چرا كه او معصوم است و عصمت مانع اشتباه لغزش و خطاست تا چه رسد به گناه .
ثـانـيـا: راوى روايـت دوم مـجـهـول است و خود روايت ضعيف ، بر اين اساس اعتماد به روايت نخست بهتر و مناسبتر است .

ميلاد نور
مـرحوم شيخ صدوق ، در كتاب ارزشمند خويش (213) از ((حكيمه )) دخت گرانقدر امـام جواد عليه السلام آورده است كه : يازدهمين امام نور حضرت عسكرى عليه السلام پيام رسانى بسوى من گسيل داشت و مرا بخانه خويش فرا خواند.
هـنـگـامـى كـه وارد شـدم فرمود: ((عمه جان ! افطار امشب را نزد ما باش چرا كه امشب ، شب مبارك پانزدهم شعبان است و در چنين شبى خداوند، جهان را به نور وجود حجت خويش ، نور باران خواهد ساخت .))
در روايـات ديـگرى آمده است كه فرمود: ((در چنين شبى ، حضرت مهدى عليه السلام ديده به جهان خواهد گشود. همو كه خداوند، زمين را پس از مردنش به دست او و با ظهور او زنده و پرطراوت خواهد ساخت .))
پرسيدم : ((سرورم ! مادر او كيست ؟))
فرمود: ((نرجس ، بانوى بانوان .))
گفتم : ((فدايت گردم ! من در او هيچ نشان و اثرى از آنچه نويد مى دهيد نمى بينم .))
فرمود: ((حقيقت همان است كه گفتم ، آماده باش !))
پس از اين گفتگو به خانه ((نرجس )) آمدم .
آن وجـود گـرانمايه به عنوان تجليل و احترام از من ، پيش آمد تا كفشهاى مرا در آورد و مرا تـكـريم كند كه در پاسخ احترام او گفتم : ((از اين پس ، شما سرور من و سرور خاندانم خواهيد بود.))
او از سـخـن مـن شـگفت زده شد و گفت : ((عمه جان ! چگونه ممكن است در حالى كه شما دختر امـام ، خـواهـر امـام و عـمـه امـام هـستيد و خود بانويى انديشمند و پرواپيشه و بادرايت و من خدمتگزار شما هستم .))
حـضـرت عسكرى عليه السلام گفتگوى ما را شنيد و فرمود: ((عمه جان ! خداوند به شما پاداش نيك عنايت فرمايد))
آن سپيده دم پرخاطره
من ، با بانوى بانوان ، به گفتگو نشستم و به او گفتم : ((دخترم ! همين امشب خداوند پـسـرى گـرانـمـايـه بـه تـو ارزانـى خـواهـد داشت پسرى كه سرور دنيا و آخرت خواهد بود.))
((نـرجـس )) بـا شـنيدن اين نويد، غرق در حياء و آزرم گرديد و در گوشه اى نشست . من به نماز ايستادم و پس از نماز افطار كردم و براى استراحت به رختخواب رفتم .
درسـت نيمه شب گذشته بود كه براى نماز نافله شب بپا خاستم . نماز را خواندم ، ديدم ((نـرجـس )) خواب است و حادثه اى رخ نداده است ، به تعقيبات نماز نشستم و بار ديگر خوابيدم و بيدار شدم ، اما ديدم او هنوز در خواب است .
پس از آن بود كه او براى نماز نافله شب بپا خاست و نماز را در اوج ايمان و اخلاص بجا آورد و با شور و عشق وصف ناپذيرى به نيايش نشست .
ديـگـر از تـحـقـق و عـده و نـويـد حضرت عسكرى عليه السلام دچار ترديد مى شدم كه آن حـضـرت از اطـاق خـويش مرا مخاطب ساخت و فرمود: ((عمه جان ! شتاب مورز كه تحقق وعده الهى نزديك است .))
در روايت ديگرى اين مطلب بدين صورت آمده است كه :
((بـنـاگـاه ديـدم ((سـوسن )) هراسان از جاى برخواست ، وضو ساخت و به نماز نافله شب ايستاد. آخرين ركعت از نماز را مى خواند كه احساس كردم سپيده صبح در راه است ، اما از ولادت نور خبرى نيست .
بـار ديـگر اين انديشه در ذهنم پديد آمد كه شب رو به پايان است و سپيده سحر در راه ، پس چرا وعده الهى تحقق نيافت كه نداى حضرت عسكرى عليه السلام طنين افكند و فرمود: ((عمه جان ! ترديد به دل راه مده ))
مـن از آن حـضـرت و تـرديدى كه در دلم پديد آمد شرمنده شدم و در اوج شرمندگى پس از نـظـاره به افق به اطاق باز مى گشتم كه ديدم ((نرجس )) نماز را بپايان برده و به خـود مـى پيچد. جلو درب اطاق به او رسيدم كه مى خواست از اطاق خارج گردد، پرسيدم : ((آيا از آنچه در انتظارش بودم ، چيزى حس نمى كنى ؟))
پاسخ داد: ((چرا عمه جان !...))
گـفـتـم : ((خدا يار و نگاهدارت باد! خود را مهيا ساز و بر او اعتماد نما و نگران مباش كه لحظات تحقق آن وعده مبارك فرا رسيده است .))
و آنـگـاه مـتـكـايى بر گرفتم و در وسط اطاق ، آن بانو را بروى آن نشاندم و بسان يك مددكار آگاه و دلسوزى كه زنان در شرايط ولادت فرزندانشان بدان نيازمندند به يارى او كـمـر هـمـت بـسـتـم . او دسـت مـرا گـرفـت و فـشار داد و از شدت درد، ناله زد و بر خود پيچيد))
حضرت عسكرى عليه السلام از اطاق خويش دستور داد كه برايش سوره مباركه ((قدر)) را تلاوت كنم .
به دستور امام عليه السلام شروع كردم .
بِّسمِ اللّهِ الرّحْمَنِ الرّحِيمِ‏
إِنّا أَنزَلْنَهُ فى لَيْلَةِ الْقَدْرِ # وَ مَا أَدْرَاك مَا لَيْلَةُ الْقَدْرِ ...
يعنى : ما آن (قرآن ) را در شب قدر نازل كرديم ! و تو چه مى دانى شب قدر چيست ؟!...
و شـگـفـتـا كـه ديـدم كـودك ديده به جهان نگشوده به همراه من به تلاوت قرآن پرداخت و سوره مباركه ((قدر)) را با من تا آخرين واژه تلاوت كرد.
از شنيدن نواى دل انگيز قرآن او، هراسان شدم كه حضرت عسكرى عليه السلام مرا ندا داد و فـرمود: ((عمه جان ! آيا از قدرت الهى شگفت زده شده اى ؟ اوست كه ما را در خردسالى بـه بـيـان دانـش و حـكمت توانا ساخته و به سخن مى آورد و در بزرگسالى ما را در روى زمين حجت خويش قرار مى دهد چه جاى شگفتى است ؟!))
هنوز سخن حضرت عسكرى عليه السلام به پايان نرسيده بود كه ((نرجس )) از نظرم ناپديد گرديد و گويى حجايى ميان من و او ،فرود افكنده شد و ما را از هم جدا ساخت .))
در روايـت ديـگرى آمده است كه : ((سپس لحظاتى چند، حالت وصف ناپذيرى برايم پيش آمـد بـه گونه اى كه گويى دستگاه دريافت وجودم از كار افتاده است و نمى دانم چه مى گـذرد. بـه خـود آمـدم و فـريـاد زنان و به سرعت ، به طرف اطاق حضرت عسكرى عليه السلام تافتم ، اما پيش از آنكه چيزى بگويم فرمود: ((عمه جان ! بازگرد كه او را در همانجا خواهى يافت كه از برابر ديدگانت ناپديد شد.))
بـه اطـاق ((نـرجـس )) بـازگشتم ديدم پرده اى كه ما را از هم جدا ساخته بود، برطرف شـده اسـت . چـشـمم به آن بانو افتاد و ديدم چهره اش غرق در نور است به گونه اى كه ديـدگـانـم را خـيـره سـاخـت و در هـمـيـن لحـظـات كـودك گـرانـمـايـه اى را ديـدم كـه در حال سجده است و خدا را ستايش مى كند.
بـر بـازوى راسـت او ايـن آيـه شـريـفـه نـوشـتـه شـده اسـت كـه : (( جَاءَ الْحَقّ وَ زَهَقَ الْبَطِلُ إِنّ الْبَطِلَ كانَ زَهُوقاً ))(214)
و در سجده خويش مى فرمود:
((اشـهـد ان لا اله الا الله ، وحـده لا شـريـك له و ان جـدى مـحـمـدا رسول الله و ان ابى اميرالمؤ منين ولى الله ...))
يـعـنـى : گواهى مى دهم كه خدايى جز خداى يكتا، كه شريك و همتايى ندارد، نيست و نياى گرانقدرم محمد(ص ) پيام آور اوست . و پدر والايم اميرمؤ منان عليه السلام دوست و جانشين پيامبر خداست .
آنـگاه امامان نور را پس از اميرمؤ منان عليه السلام يكى بعد از ديگرى تا نام مبارك پدر گرانقدرش حضرت عسكرى عليه السلام بر شمرد سپس فرمود:
((بار خدايا! آنچه را به من وعده فرمودى تحقق بخش و كار بزرگم را در پرتو قدرتت تـدبـير فرما و گامهايم را در قيام پرشكوه و آسمانيم براى برانداختن بيداد و ستم ، و اسـتـقـرار كـامـل عـدلت و مـهـر در سـراسـر گـيـتـى اسـتوار ساز و به دست من ، زمين را از عدل و داد لبريز گردان !))
پس از آن سر از سجده برداشت و به تلاوت اين آيه مباركه پرداخت :
(( شهِدَ اللّهُ أَنّهُ لا إِلَهَ إِلا هُوَ وَ الْمَلائكَةُ وَ أُولُوا الْعِلْمِ قَائمَا بِالْقِسطِ لا إِلَهَ إِلا هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكيمُ # إِنّ الدِّينَ عِندَ اللّهِ الاسلامُ ...))(215)
يـعـنـى : خـد گـواهـى داد و فـرشـتـگـان و دانـشمندان نيز، كه : هيچ خدايى برپاى دارنده عـدل ، جـز او نـيـست ، خدايى جز او نيست كه پيروزمند و فرزانه است . بى ترديد دين در نزد خدا تنها اسلام است .
پس از تلاوت آيه شريفه عطسه كرد و فرمود:
((الحمدلله رب العالمين و صلى الله على محمد و آله ، زعمت الظلمة ان حجة الله داحضة لو اذن لنا فى الكلام لزال الشك .))
يعنى : سپاس خداى را كه پروردگار جهانيان است و درود خداى بر محمد و خاندانش باد!
بـيـدادگـران چـنـين پنداشته اند كه : حجت خدا از ميان رفته است اما اگر خدا به من فرمان ظهور دهد، آنگاه ترديدها و ترديد افكنيها از ميان خواهد رفت ..
پسرم سخن بگو!
آن كـودك گـرانـمـايـه را بـرگـرفتم و با شور و اشتياق در دامان خود نشاندم ، ديدم پاك و پاكيزه است .
در ايـن هـنـگـام ، حـضـرت عـسـكـرى عـليـه السـلام مـرا نـدا داد كـه : ((عمه جان ! پسرم را بياور!))
آن وجود گرامى را به پيشگاه پدرش بردم و آنحضرت او را به سبك مخصوص روى دست گـرفـت و زبـان مـبـارك خـويش را در دهان او گذاشت . آنگاه با دست خويش ، سر و چشم و گوش او را به سبكى خاص ، اندكى فشرد و فرمود: ((پسرم ! سخن بگو.))
در روايـت ديـگـرى آمـده اسـت كـه فـرمـود: ((هـان اى حجت خدا! و اى ذخيره انبيا! و اى آخرين اوصيا! سخن بگو! هان اى جانشين همه پروا پيشگان ! سخن بگو.))
آن نـوزاد مـبـارك ، نـخـسـت بـه يـكـتايى خدا و رسالت پيام آورش گواهى داد و ضمن درود فـرسـتـادن بـر پيامبر، نام امامان نور را، يكى پس از ديگرى بر شمرد تا به نام پدر بـزرگـوارش رسـيـد و آنگاه پس از پناه بردن به خدا از شر شيطان اين آيه شريفه را تلاوت كرد:
(( وَ نُرِيدُ أَن نّمُنّ عَلى الّذِينَ استُضعِفُوا فى الأَرْضِ وَ نجْعَلَهُمْ أَئمّةً وَ نجْعَلَهُمُ الْوارِثِينَ# وَ نُمَكِّنَ لهَُمْ فى الأَرْضِ وَ نُرِى فِرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ جُنُودَهُمَا مِنْهُم مّا كانُوا يحْذَرُونَ . ))(216)
يعنى : و ما بر آنيم كه پايمال شدگان روى زمين را نعمتى گران ارزانى داريم و آنان را پـيشوايان سازيم و وارثان گردانيم و آنان را در سرزمين اقتدار بخشيم و به فرعون و هامان و سپاهيانشان ، چيزى را كه از آن سخت مى ترسيدند، نشان دهيم .
پس از تلاوت قرآن ، حضرت عسكرى عليه السلام او را به من داد و فرمود:
((يـا عـمـة ! رديـه الى امـه كـى تقر عينها و لاتحزن و لتعلم ان وعد الله حق و لكن اكثر الناس لا يعلمون .))
يعنى : اى عمه جان ! او را به مادرش بازگردان تا ديدگانش به ديدار او روشن گردد و اندوهگين نباشد و بداند كه وعده خدا حق است ، ولى بيشتر مردم نمى دانند.
كـودك گـرانـمـايـه را به مادرش بازگرداندم كه ديگر فجر صادق دميده بود و نور در كـران تـا كـران افـق ، پـديـدار شـده و سـينه آسمان را مى شكافت و من از حضرت عسكرى عـليـه السلام و مادر آن كودك گرانمايه ، خداحافظى نمودم و به خانه خويش بازگشتم .)) (217)
نگرشى بر روايت
آنـچـه در ايـن روايـت آمـده اسـت حـقـايـقى به نظر مى رسد كه از آفت هستى سوز غلو و خـرافه بدور است ، چرا كه حضرت مهدى عليه السلام نخستين كودكى نيست كه لحظاتى پيش از ولادت و پس از آن ، لب به سخن مى گشايد بلكه در قرآن شريف اين واقعيت به صراحت آمده است كه : عيسى عليه السلام در همان نخستين روز ولادت ، يا به روايت ديگرى اوليـن سـاعـت تـولد،، لب بـه سـخـن گـشـود و به يكتايى خدايى گواهى داد و رسالت خويش را اعلان نمود و با صداى رسا تعاليم و دستوراتى را كه خداى جهان آفرين بدو آموخته بود، همه را به گوشها رسانيد.
بـرخـى از مـفسرين در تفسير دو آيه 24 تا 26 سوره مريم بر اين باورند كه اين آيات سـخـنـان عيسى عليه السلام است كه پس از چشم گشودن به اين جهان ، خطاب به مادرش حضرت مريم ، بيان كرده است نه نداى فرشته :
(( فَنَادَاهَا مِن تحْتهَا أَلا تحْزَنى قَدْ جَعَلَ رَبّكِ تحْتَكِ سرِيّا # وَ هُزِّى إِلَيْكِ بجِذْع النّخْلَةِ تُسقِط عَلَيْكِ رُطباً جَنِيّا # فَكلِى وَ اشرَبى وَ قَرِّى عَيْناً فَإِمّا تَرَيِنّ مِنَ الْبَشرِ أَحَداً فَقُولى إِنى نَذَرْت لِلرّحْمَنِ صوْماً فَلَنْ أُكلِّمَ الْيَوْمَ إِنسِيّا .))(218)
يـعـنـى : پـس كـودك نـو رسـيـده از پـايـيـن پـايـش ، او را نـدا داد كـه انـدوهـگـيـن مـبـاش ! پـرواردگـارت زيـر پـاى تـو جـوى آبـى ، روان سـاخـت (و) نخل را بجنبان تا خرماى تازه چيده شده ، برايت فرو ريزد.
پـس شـما (اى مريم !) بخور و بياشام و شادمان باش و اگر از مردم كسى را ديدى بگو: من براى خداى مهربان ، روزه نذر كرده ام و امروز با هيچ انسانى سخن نمى گويم .
اتـفاقا انبوه روايات كه در ((مجمع البيان )) و ((تبيان )) آمده است ، هماهنگ با ديدگاه فوق است .
البته در روايتى هم آمده است كه : ((ندا كننده ، فرشته امين بوه است .))
به هر صورت با وجود اختلاف ديدگاه در اين مورد كه ندا كننده فرشته امين بوده است يا آن كودك نور سيده ، در اين مطلب هيچ اختلافى نيست كه يهوديان به مريم پاك گفتند:
((كيف نكلم من كان فى المهد صبيا؟))
يعنى : چگونه با كودكى كه در گاهواره است سخن بگوييم ؟
كه كودك به قدرت خدا لب به سخن گشود و گفت :
(( إِنى عَبْدُ اللّهِ آتَاني الْكِتاب وَ جَعَلَنى نَبِيّا # وَ جَعَلَنى مُبَارَكاً أَيْنَ مَا كنت وَ أَوْصانى بِالصلَاةِ وَ الزّكاةِ مَا دُمْت حَيّا ...))(219)
يعنى (هان اى مردم !) من بنده خدايم . به من كتاب آسمانى داده و مرا پيامبر خويش گردانيده اسـت و هـرجـا كـه بـاشم مرا بركت داده و تا زنده هستم مرا به نماز و زكات ، وصيت كرده است ...))
يك نكته جالب
مـمـكـن اسـت گـفـتـه شـود كـه : ((سـخـن گـفـتن عيسى عليه السلام در گاهواره ، معجزه بزرگى بود كه خدا آن را براى نشان دادن نبوت و رسالت او، پديد آورد.))
پـاسـخ ايـن اسـت كه : در مورد امام مهدى عليه السلام نيز خداوند براى نشان دادن امامت آن حـضـرت و نـومـيـد سـاخـتـن دشـمنان حق و عدالت ، اين معجزه بزرگ را پديد آورد، چرا كه حـضـرت مهدى عليه السلام امام و پيشواى عيسى عليه السلام نيز هست و آن پيامبر بزرگ به هنگامه ظهور مهدى عليه السلام از آسمان فرود مى آيد و به امامت او نماز مى گذارد.
علاوه بر اين ، چنين معجزات و شگفتيهايى در مورد خاندان وحى و رسالت بى سابقه نيست ، مـا در كـتـاب ((فـاطـمـه زهـرا از گـهـواره تـا شـهـادت )) روايـتـى را از طـريـق اهل سنت آورده ايم كه مى گويد:
((هـنـگـامـى كـه خـديـجـه آن بانوى بزرگ ، به دخت گرانمايه اش فاطمه عليهاالسلام باردار بود آن كودك با مادرش  سخن مى گفت .)) (220)
و نـيـز روايـت ديـگـرى از ((شـعـب بـن سـعـد مـصـرى )) نـقل كرديم كه خديجه مى گويد: روزى گفتم : ((هركس محمد را تكذيب كند، زيانكار است چـرا كـه او پـيام آور پروردگار من است كه در اين هنگام فاطمه از شكم من ندا داد كه : هان اى مـادر! مادر جان ! اندوهگين مباش و نهراس كه خداوند همراه پدر من و يار و پشتيبان اوست .))(221)
در سپيده سحر
حـضـرت مـهـدى عـليـه السـلام در سـپـيـده دم پـانـزدهـم شـعـبـان بـه سال 255 هجرى ، در شرايط خاص و جو ويژه اى كه خاندان وحى و رسالت ناگزير از نـهـان داشـتـن ولادت مـبـارك او بودند، ديده به جهان گشود، دقايقى پيش از طلوع فجر و درخـشـش انوار طلايى خورشيد. به هنگامى كه خودكامگان رژيم بيدادگر اموى و پيراوان آنان ، طبق عادت هميشگى خود به جاى راز و نياز با خداى هستى در خواب عميق بودند. همان لحـظـاتـى كـه بـيـت رفـيـع عـلوى و عـسـكـرى عـليـه السـلام بـا نـواى دل انـگـيـز و جـانـبـخـش نـيـايـش بـا خـدا و نـمـاز و تـلاوت قرآن آباد و آزاد بود و بسوى جاودانگى پيش مى رفت .
راستى كه آن لحظات سپيده دم جمعه نيمه شعبان ، چقدر افتخارآميز و دوست داشتنى و مبارك بود.
آن شـب جـاودانه و پربركتى كه هيج كودكى در آن لحظات به دنيا نمى آيد جز اينكه راه ايـمان و پروا، خواهد پيمود و اگر در سرزمينهاى شرك زده باشد خداوند او را به بركت حـضـرت مـهـدى عـليـه السـلام بـسـوى ايـمـان و تـقـوا، رهـنـمـون و انتقال خواهد داد.(222)
آرى ! در آن لحـظات پربركت سپيده دم ، لحظات مناجات و راز و نياز شيفتگان حق ، او ديده بـه جهان گشود و چقدر آن لحظات براى ولادت محبوب دلها مناسب بود، چرا كه همه ابعاد بينش و حكمت ، در آن هنگام رعايت شده بود.
بدينسان آن گرامى ، ديده به جهان گشود و ((حكيمه )) بانوى بزگ اسلام ، در آن شب تـاريـخـى در خـانـه حـضـرت عـسـكـرى عـليـه السـلام حـضـور داشـت و در هـمـه مراحل و جرايان ولادت امام مهدى عليه السلام بود و شاهد درخشش ‍ نور وجود او.
روشـن اسـت كـه هـمـه جا ولادت كودك با گواهى زنان خانواده ، يا قابله نوزاد، ثابت مى گـردد و در جـريـان ولادت حـضـرت مـهـدى عليه السلام بايد بخاطر داشت كه آن بانوى بـزرگـى كـه بـر ايـن ولادت گـواهـى داده است ، دخت گرانمايه امام جواد عليه السلام و خـواهـر گـرامـى حـضرت هادى عليه السلام و عمه انديشمند و پروا پيشه حضرت عسكرى عليه السلام است ، آيا در سخن مورد اعتمادتر و در زبان و بيان ، پاكتر و درستكارتر و در ايمان عمل و تقوا، مورد اطمينان تر از او مى توان يافت ؟
او بـراسـتـى زنـى پـرشـرافت ، عبادت پيشه ، شايسته كردار و نيايشگر با خدا بود و بانويى با اين ويژگيها، چگونه مى توان در دستى گفتار و صداقت كلامش ، ترديد روا داشت ؟

ترديد افكنى منحرفان
بـرخـى از مـنحرفان و حق ستيزان در ولادت حضرت مهدى عليه السلام ترديد نموده و يـا بـذر تـرديـد مـى افشانند و مى گويند منبع اين خبر، تنها بانويى بنام ((حكيمه )) است و با گواهى يك زن ، چگونه يك واقعيت به اين بزرگى و شكوه ، ثابت مى شود؟
ايـنـگـونـه عناصر حق ستيز كه در حماقت و كودنى ، ركورد را شكسته اند، گويى انتظار دارنـد كـه آن وجـود گـرانـمـايـه در يـكـى از مـيـدانـهاى پرجمعيت يا در مسجدى لبريز از نمازگزار يا در نقطه ديگرى كه انبوه انبوه مردم در گشت و گذار باشند، ديده به جهان بـگـشـايـد و جـريـان ولادتـش در بـرابـر ديـدگـان تـوده هـاى مـردم و در چشم انداز امواج خروشان انسانها باشد تا براى اين كج انديشان و منحرفان وجود گرانمايه و ولادت او ثابت گردد.
راسـتـى كه چنين روانهاى پليدى زشت باد! و چنين اندشه هاى پست و بى محتوايى نابود باد! و نفرين تاريخ بر اين ديدگاه منحط و بر آن كسى كه درونش از عقده حقارت و كينه توزى ، انباشته است !
به هر حال واقعيت اين است كه : ولادت كودك با گواهى زنان خانواده ثابت مى شود آن هم بانويى به عظمت و شكوه ((حكيمه )).
اما در مورد حضرت مهدى عليه السلام گواهى ((حكيمه )) آن بانوى بزرگ و انديشمند و پـروا پيشه تنها دليل ولادت حضرت مهدى عليه السلام نيست ، خود حضرت عسكرى عليه السلام نخستين شاهد ولادت فرزندش بود و همو بود كه در آن جو وحشت و ترور، با وجود همه موانع و فقدان امكانات براى پيام رسانى و اعلان ولادت دوازدهمين امام نور، باز هم از هـيـچ تـلاش ، كـوشش و فداكارى فروگذارى نكرد و تا سرحد امكان ، ولادت نور را به دوستداران خاندان وحى و رسالت اعلان كرد كه در بخشهاى آينده خواهد آمد.
قربانى و ميهمانى
واژه ((عقيقه )) در فرهنگ اسلامى ، به معناى كشتن گوسفند، گاو يا شتر و... پس از ولادت كودك است و اين كار از ديدگاه اسلام كارى پسنديده مى باشد.
پـيـامـبـر گـرامى (ص ) پس از گذشت هفت روز از ولادت دو فرزند گرانمايه اش حضرت حسن و حسين عليهماالسلام اين كار پسنديده را انجام داد و براى هر كدام يك قوچ عقيقه كرد.
عـقـيـقـه ، با اين بيان ، كارى است كه بخاطر تقرب به خدا و به منظور سلامت و طراوت كودك و تاءمين حيات و آسايش ‍ او انجام مى گردد.
در روايتى از پيامبر گرامى (ص ) آورده اند كه فرمود:
((كل امرى مرتهن بعقيقته ))(223)
يعنى : هر كس در گرو عقيقه خويش است .
و اما صادق عليه السلام فرمود:
((هـر كـودكـى در گـرو عـقـيـقـه اى اسـت كـه پس از ولادت او براى سلامتى او داده اند.)) (224)
اين بيان و اين تعبير، چقدر زيبا و بديع است ، چرا كه خداوند هنگامى كه فرزندى را به پدر و مادرى ارزانى مى داد، ممكن است اين كودك به حيات خويش ادامه دهد و عمر طبيعى كند و مـمـكـن است كه اين نعمت و هديه الهى باز پس گرفته شود و از دنيا برود. اين روايات نـشـانـگر آن است كه : وقتى پدر و مادر براى سلامتى و طراوت و آسايش ‍ زندگى كودك قـربانى كنند و عقيقه دهند، سلامتى او تضمين مى گردد چرا كه در روايات اين تعبير آمده است كه : ((عقيقه به منزله رهان است .))

يك راز بزرگ
از هـمين ديدگاه است كه حضرت عسكرى عليه السلام پس از ولادت فرزند گرانمايه اش مهدى عليه السلام سيصد گوسفند به عقيقه و به منظور سلامت و طراوت و امنيت كودك ، در راه خـدا مـى دهـد و ايـن كـودك در اين مورد از همه گذشتگان و آيندگان ممتاز مى گردد چـرا كه تاريخ ، جز آن گرامى ، هيچ كودكى را نشان نمى دهد كه پس از ولادتش ‍ سيصد مورد، عقيقه داده شده باشد.
در ايـنـجـا بـه راز بـزرگـى مـى رسـيـم و آن ايـنـكه ، هنگامى كه طبق روايات يك عقيقه و قربانى خالصانه و سپاسگزارانه ، اينگونه در تاءمين حيات كودك و عمر طبيعى شصت يا هفتاد ساله او، مؤ ثر و داراى نقش است ؛ پس كودكى كه خدا مقرر فرموده است كه صدها يـا هـزارهـا سـال بـا وجـود دشـمـنان بدانديشى زندگى كند و سرانجام بدست توانان او هـدفـهـاى بـلنـد پـيـامـبـران تحقق يابد چنين وجود گرانمايه و زندگى پرمخاطره و عمر طولانى ، صدها عقيقه و قربانى مى طلبد.
و روشـن اسـت كـه ايـن عـمـل بـه دسـتـور پـيامبر(ص ) و اطعام انفاق در راه خدا، هيچ گونه نـاسازگارى با اين واقعيت عقيدتى و حياتى ندارد كه حافظ و نگاهدارنده و پشتيبان امام مـهـدى عـليـه السـلام آفـريـدگـار تـوانـاى هـسـتـى اسـت و در هـمـان حال براى سلامت آن گرامى بدين شمار گسترده عقيقه و قربانى نيز داده مى شود كه اين كـار آثـار وضعى خود را دارد و اين را نيز آفريدگار هستى مقرر فرموه است . البته اين بـحـث نـيـاز بـه تـاءمـل و تـوضـيـح بـيـشـتـرى دارد، امـا در ايـنـجـا محل آن نيست .
به هر حال ، حضرت عسكرى عليه السلام اين كار پسنديده را در راستاى تقرب به خدا، هـم بـه منظور تضمين و تاءمين طول عمر و زندگى پرمخاطره حضرت مهدى عليه السلام انـجـام داد و هـم بـه مـنـظـور آگـاهـى سـاخـتـن دوسـتـدارن و شـيـفـتـگـان اهل بيت عليه السلام به ولادت آخرين امام نور و آخرين حجت خدا.
او تـنـهـا بـه ايـن شـمـار گـسترده از عقيقه و قربانى بسنده نكرد بلكه به ((عثمان بن سـعـيـد)) كـه از يـاران خـاصش بود، دستور داد كه ده هزار قرص نان و همين مقدار گوشت تـهـيه كند و آنان را ميان ((بنى هاشم )) براى سلامتى آن كودك پرشكوه و اعلان ولادت او توزيع نمايد. (225)
و نـيـز گـوسـفـنـدانـى بـه دسـتـور آن حـضـرت ذبـح شـد و بـه بـرخـى از ياران خاص ارسـال گـرديد و از جانب آن گرامى تصريح شد كه : ((اين عقيقه فرزند گرانمايه ام مهدى است .)) (226)
بـراى نـمـونه : براى ((ابراهيم )) كه يكى از يارانش بود، چهار قوچ فرستاد و همراه آنـهـا نـامـه اى مرقوم داشت كه :... اينها عقيقه فرزند گرانمايه ام ((محمد مهدى )) است . بـخـور كـه گـوارايـت بـاد! و بـه هر كس از شيعيان ما توانستى از اينها بخوران و اطعام نما!.))
و نـيـز ولادت حـضـرت مهدى عليه السلام را به برخى از شيعيان مورد اعتماد به صراحت اعلان فرمود يا بوسيله نامه و سند به آنان مژده داد و آنان را به راز دارى امر كرد.
بـراى نمونه به ((احمد بن اسحاق قمى )) كه از بزگترين ياران و دوستداران خاندان وحى و رسالت بود مرقوم داشت و او را به ولادت حضرت مهدى بشارت و مژده داد.
فـراتـر از اينها، گاه فرزند گرانمايه اش را به برخى از ياران مورد اعتماد نشان مى داد تـا ايـن واقـعـيت عقيدتى و دينى روشن گردد و بدانند كه دوازدهمين امام راستين ، ولادت يافته است .
اين روايات نكته مورد نظر را بخوبى روشن مى سازد:
1ـ يـكى از ياران حضرت عسكرى عليه السلام ((حسن بن منذر)) است او مى گويد: روزى ((حمزة بن فتح )) نزد من آمد و گفت :
((البشارة ! ولد ـ البارحة ـ فى الدار مولود لابى محمد عليه السلام و امر بكتمانه .
قلت : و ما اسمه ؟
قال : سمى بمحمد و كنى بجعفر.))(227)
يعنى : مژده ! مژده كه شب گذشته در خانه حضرت عسكرى عليه السلام كودكى ديده به جـهـان گـشـود و آن حـضـرت دسـتـور داد كه اين موضوع بسان رازى مهم سربسته و مخفى بماند.
پرسيدم : ((نام او چيست ؟))
پاسخ داد: ((محمد...))
2ـ و نـيـز يـكـى از نـوادگـان ((احـمـد بن اسحاق قمى )) كه از برجستگان و شايستگان شـيـعـه اسـت ، آورده اسـت كـه نـامـه اى از سالارمان حضرت عسكرى عليه السلام به نياى گـرانـقـدرم ((احمد بن اسحاق )) كه نماينده آن حضرت بود رسيد كه به خط مبارك خود در نامه خاصى كه از آنها به ((توقيعات )) (228) تعبير مى گردد چنين مرقوم داشته بود:
((ولد لنـا مـولود، فـليـكـن عـندك مستورا و عن جميع الناس مكتوما، فانا لم نظهر عليه الا الاقـرب لقـرابـتـه و الولى لو لايـتـه ، احـبـبـنـا اعـلامـك ليـسـرك الله بـه مثل ما سرنا به و السلام .))(229)
يـعنى : احمد! خدا به ما پسرى عنايت فرموده است ، اين رازى ست كه بايد نزد تو بماند و از بـيـدادگـران پـوشـيـده داشـتـه شـود. مـا ايـن راز بـزرگ و شـادى آفرين را جز به نزديكترين بستگان و شايسته ترين دوستان آشكار نكرديم ، دوست داشتيم آن را به شما اعلان كنيم تا در شادى و شادمانى ما تو نيز به خواست خدا شريك باشى .
3ـ و نيز از يك هيئت چهل نفرى از دوستداران خاندان وحى و رسالت آورده اند كه : ما براى ديـدار حـضـرت عـسـكـرى عـليـه السـلام بـه بـيـت رفـيـع امـامـت شـتافتيم . پس از ورود و تـبـادل سـخـنـان عادى ، حضرت عسكرى عليه السلام فرزند گرانمايه اش حضرت مهدى عليه السلام را در خانه خويش به ما نشان داد و فرمود:
((هـذا امامك من بعدى و خليفتى عليكم ، اطيعوه و لا تتفرقوا من بعدى فى اديانكم فتهلكوا، اما انكم لا ترونه بعد يومكم هذا.))
يـعنى : اين پيشواى راستين شما پس از من و جانشين من در ميان شماست ، از او فرمانبردارى كـنـيـد و پـس من در دين پراكنده مشويد كه نابود خواهيد شد و آگاه باشيد كه شما پس از ايـن او را بـه طـور آشـكـار در جـامعه خود نمى بينيد. (و بدين صورت به غيبت طولانى و غمبار آن گرامى نيز اشاره كرد.)
گروه چهل نفر مى گويند: ((ما از محضر حضرت عسكرى عليه السلام خارج شديم و پس از چند روز خبر شهادت يازدهمين امام نور، دلها را داغدار ساخت .)) (230)

 

 

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    نظرسنجی
    ایا از سایت ما راضی هستید؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 1
  • کل نظرات : 3
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 1
  • آی پی دیروز : 3
  • بازدید امروز : 2
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 2
  • بازدید ماه : 4
  • بازدید سال : 18
  • بازدید کلی : 586
  • کدهای اختصاصی

    كد موسيقي براي وبلاگ